-
۰۱ مهر ۹۸ ، ۲۳:۱۰ شرکتهای بزرگ ایران ۰ نظر
ما اصالتا ملایری بودیم و طبیعتا ساکن ملایر. پدرم تاجر فرش بود، پس از رکود این تجارت، با تصمیم پدر به تهران مهاجرت کردیم. پدرم در تهران وارد وزارت مالیه شد. بعد از 2 سال سکونت در تهران در سال 1314 به دلیل کار پدرم به قم رفتیم و 12 سال ساکن شهر مذهبی قم شدیم. با انتخاب رشته ادبیات، وارد دوره متوسطه شدم و در میانه راه تحصیلم پدرم بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت. بعد از این واقعه دردناک به عنوان کفیل و نانآورخانواده، از سربازی معاف، و با مدرک تحصیلی پنجم دبیرستان در سال 1328 به استخدام اداره فرهنگ قم در آمدم و اولین کار خود را در سن 18 سالگی، با حقوق ماهیانه 64 تومان آغاز کردم. چون کار میکردم درسم را به صورت آزاد دنبال کردم و موفق به اخذ دیپلم ادبی شدم.
در همان سال با قبولی در کنکور در رشته حقوق دانشگاه تهران تحصیلات دانشگاهیام را شروع کردم. از آن جایی که رفت و آمد دائمی به تهران و قم کار دشواری بود، با تلاش فراوان خود را به تهران منتقل کردم. در سال 1337 علاوه بر تدریس در دبیرستانی به نام «سد کرج» در تهران، صبحها در فروشگاه مرکزی کارخانه پارچهبافی درخشانیزد مشغول به کار شدم. روزهای اولی که به فروشگاه درخشان یزد رفتم، کار زیادی به من ارجاع نمیکردند اما بعد از مدتی با گشودن گره از کار برخی مشکلات، امین آقای هراتی صاحب فروشگاه شدم.
مدت زیادی از محکم شدن موقعیت من در فروشگاه نگذشته بود که آقای هراتی به دلیل وضع مالی مساعد خود تصمیم گرفت فعالیت خود را به حوزههای دیگر گسترش دهد. به همین منظور شرکتی به نام شرکت «ماشینهای فلاحتی» تاسیس و نمایندگی ماشینهای کشاورزی نظیر تراکتور و کمباین و نظایر آن را از شرکت انگلیس گرفت و همزمان موفق به اخذ نمایندگی بیامو از آلمان غربی آن زمان شد. بعد از تاسیس شرکت، آقای هراتی به دلیل شناختی که از توانمندیها و استعداد و به قول خودش صداقت و درستکاری من پیدا کرده بود، مرا از فروشگاه کارخانه درخشان یزد به شرکت ماشینهای فلاحتی منتقل و مسئولیت گشایش اعتبارات اسنادی امور گمرکی و ترخیص خودروها و ماشینآلات وارداتی از گمرک خرمشهر را به من واگذار کرد.
آوازه شهرت من به عنوان جوانی کاردان و پرتلاش که با خستگی میانهای ندارد در میان مدیران شرکتهایی که در آن زمان اعتبار بالایی داشت، پیچیده بود و همین مسئله باعث شد تا آقای صرافزاده، کارخانهدار ثروتمند یزدی و نماینده مردم یزد در مجلس شورای ملی وقت از آقای هراتی بخواهد تا من در شرکت جدید او فعالیت خود را آغاز کنم و آقای هراتی با بیمیلی تمام پذیرفت.
من که در دوران کاری خود به کلیه امور مالی، بانکی، گمرکی تسلط پیدا کرده بودم، بعد از مدت کوتاهی به سمت مدیرعامل یکی از شرکتهای آقای صرافزاده به نام شرکت «مه کشت» که کار آن واردات ماشینآلات کشاورزی بود، منصوب شدم. این شرکت علاوه بر واردات، فعالیتهای بزرگ ساختمانی نیز بر عهده داشت. پس از مدتی به دلایلی از شرکت «مه کشت» بیرون آمدم و در شرکت «آفتاب شرق» به سمت مدیر فروش تراکتورهای مسی فرگوسن انگلیس که نمایندگی فروش آن در ایران با آن شرکت بود منصوب و مشغول به کار شدم. در آن زمان هنوز از شغل معلمی استعفا نداده بودم و به صورت پاره وقت همچنان فعالیت میکردم. اما به دلیل مسائلی که پیش آمد مجبور شدم مدتی از کارم مرخصی بگیرم و بار دیگر معلمی را به عنوان شغل اصلی دنبال کنم. بعد از آن سمت خود را تغییر داده و تصمیم گرفتم به عنوان دفتردار با مدرسه همکاری کنم به این شیوه میتوانستم بار دیگر سرکار خود برگردم.
از آغاز دوباره کار من چیزی نگذشته بود که اتخاذ تصمیمات جدید دولت منجر به کسادی بازار کار شرکت آفتاب شرق شد. زمانی زیادی نگذشته بود که به پیشنهاد پسر عمویم سمت مدیر مالی سد سفید رود گیلان را پذیرفتم و با خانواده راهی شهری دیگری شدم. حوزه جغرافیایی مسئولیت من در آن سمت بسیار وسیع و گسترده بود. یعنی از گنبد کاووس در استان گلستان امروزی تا شهرستان آستارا و تمام حوزه آبریز دریای خزر با تمام ادارات و پرسنل آن حدود 4 هزار نفر میشدند، در حوزه مسئولیت من قرار داشت. مسئولیت سنگینی بود و روح پر کار و خستگی ناپذیر مرا تا حدودی ارضا میکرد.
تلاش شبانهروزی من، توجه مسئولان رده بالا را بیش از گذشته به سوی توانمندیهایم جلب کرد و مدت چهار سال یعنی تا سال 1348 در آن سمت در استان گیلان انجام وظیفه کردم. با پایان پروژه سد بار دیگر راهی تهران شدم. در بازگشت به تهران مجددا ارتباطم با تشکیلات شرکت ایران و غرب و صرافزاده برقرار شده و آنها به من توصیه کردند که یک شرکت صنایع غذایی تاسیس کنم. در آن زمان صنایع غذایی در ایران از محدوده تولید کمپوت و رب گوجه فرنگی و تولیدات فلهای دیگر مانند خیارشور و ترشی فراتر نمیرفت. من مقدمات تاسیس شرکتی که با شرکتهای گروه ماه همخوانی داشته باشد به نام «مهرام» را فراهم کردم و آن را به ثبت رساندم.
هنوز در تهران جاگیر نشده بودم که به علت متوقف شدن طرحهای عمرانی مشهد، به عنوان ذیحساب مخصوص و فوقالعاده طرحهای عمران عازم این شهر شدم. با به بهرهوری رسیدن طرحهای عمرانی دکتر پیرنا استاندار خراسان با ارائه انواع امتیازها قصد کرد مرا در مشهد ماندگار کند، اما من همچنان به سر حرف خود باقی ماندم. آمدم تهران و به دفتر مدیر کل سازمان برنامه بودجه رفتم و به او گفتم شش ماه مدت خدمت موقت من در مشهد تمام شده،کلیه طرحها را راهاندازی کرده و ماموریت خود را به وجه احسن انجام دادهام. به محض رسیدن به تهران با سفارش آقای دکتر شاه قلی وزیر بهداری به سمت ذیحساب آن وزارتخانه منصوب شدم.
در سال 1349 ضمن کار مقدمات عملی کردن طرح احداث کارخانه صنایع غذایی مهرام را آماده کردم. اولین دفتری که برای مهرام ایجاد شد در پاساژ سلامت واقع در خیابان سعدی جنوبی بود. در آن زمان هنوز فرهنگ مصرف محصولات غذایی کنسرو شده در کشور جا نیفتاده بود و مردم بیشتر به مصرف مواد غذایی علاقه داشتند. در آن زمان باجناقم با یک ایرانی دیگر بورسیه تحصیل در امریکا گرفته بودند و بعد از اتمام تحصیلاتشان در تمام دنیا کارآموزی کرده بودند. آنها بعد از بازگشت به ایران به من پیشنهاد کردند که یک کارخانه تولید سس راهاندازی کنم. آن زمان هنوز سس به سبد غذایی مردم راه پیدا نکرده بود و من برای اجرای پیشنهاد آنها تردید داشتم. عاقبت با اصرارشان تسلیم پیشنهاد شدم. به وزارت صنایع رفتم و مجوز احداث یک کارخانه تولید سس در شهر صنعتی البرز قزوین را گرفتم. بعد از مدتی کارهای وزارت بهداری را به ذیحساب دیگری تحویل دادم و با سمت معاون مالی و اداری و ذیحساب در دانشکده ورزش مشغول به کار شدم.
در سال 1351 در حالی که اولین محصولات تولیدی مهرام رفتهرفته جای خود را در میان مصرفکنندگان باز میکرد، با 30 سال خدمت که پول 5 سال آن را یکجا به حساب دولت ریختم، خود را از خدمات دولتی بازنشسته کردم. کارخانه مهرام را با 2 خط تولیدی یکی از انگلیس و یکی هم از آلمان به راه انداختیم و با واردات ماشین آلات مورد نیاز خود از آلمان دست به تولید محصولاتی زدیم که تا پیش از این در بازار مصرف داخلی وجود نداشت. شرکت مهران با یک میلیون تومان سرمایه به ثبت رسمی رسید و ما توانستیم از بانکها برای خرید ماشین آلات وام بگیریم و سس مایونز مهرام را با فرمولاسیون شرکت کرافت امریکا تولید و به بازار عرضه کنیم.
در شروع کار شرکت مهرام را برای تولید هفت نوع سس، یعنی سس مایونز، سس فرانسوی، سس هزار جزیره، سس ایتالیایی، سس ساندویچ و سس ماهی و کچاپ یا همان سس گوجه فرنگی برنامهریزی کرده بودیم. در این مرحله باید از حداکثر خلاقیت و ابتکار عمل استفاده میکردیم. تمام مراحل تولید محصولات مهرام مطابق با استاندارهای مورد قبول FDA (انجمن نظارت بر محصولات غذایی و دارویی امریکا) بود و قصد ما این بود که یک شرکت کاملا استریل تاسیس شود، به طوری که وقتی هم که ساعت کار تمام میشد، کارگران باید همان مسیر قبلی یعنی دوش گرفتن را طی میکردند با این تفاوت که این بار لباس کاری را که صبح بر تن کرده بودند در میآورند و داخل سطل شستوشو میانداختند تا فردا دوباره لباس کار تمیز و استریل بپوشند و وارد کارخانه شوند.
ظرفیت اسمی تولید کارخانه در آن زمان 2 تا 3 تن معادل 100 کارتن بود. حدود 13 کارگر هم در کارخانه مشغول به کار بودند، از آنجا که خط تولید کارخانه بسیار پیشرفته و خودکار بود نیاز زیادی به نیروی کار در خط تولید وجود نداشت. مغازهدارها به زحمت حاضر به خرید محصولات ما بودند و توزیعکنندگان به زحمت میتوانستند روزی چند کارتن محصول بفروشند. حق هم با مغازهدارها بود چون تقاضایی برای آن محصولات وجود نداشت و حتی خود مغازهداران هم با طرز استفاده از محصولات ما و اینکه با چه غذایی مصرف میشود آشنا نبودند و این عدم آشنایی با مصرف محصولات به مغازهداران سطح شهر محدود نمیشد. به همین جهت برای معرفی بیشتر محصولاتمان در نمایشگاههای بینالمللی داخل کشور شرکت میکردیم و درغرفه مهرام طرز استفاده از محصولات را به بازدیدکنندگان آموزش میدادیم. در غرفه، ظرفهای بزرگ پر از سالاد را میگذاشتیم که بازدیدکنندگان میتوانستند در ظروف کوچک برای خود سالاد بریزند و با ریختن یکی از سسها روی آن، طعم سسها را بچشند. مهمترین کاری که برای فروش محصولات باید انجام میدادیم، ایجاد اشتهای کاذب نسبت به محصولات در میان مردم بود، تا از آن طریق بتوانیم اشتهای واقعی را در ذائقه مردم نسبت به محصولات مهرام به وجود آوریم. رسیدن به آن هدف نیازمند یک سلسله تاکتیکهای روانی بود. یعنی باید کاری میکردیم که هم مغازهدارها و هم مصرفکنندگان نسبت به محصولات ما احساس نیاز کنند.
کامیون پخش ما پخش محصولات را از پیچشمیران شروع میکرد، پشت سر کامیون کسانی را که از قبل برای این کار آموزش داده و پول در اختیارشان گذاشته بودیم، به عنوان مشتری برای خرید محصولات مهران به همان مغازهها میفرستادیم. آنها میرفتند و هرکدام، نوعی از محصولات مهرام را خریداری میکردند، مغازهدار هم که میدید محصولات مهرام آن همه مشتری پیدا کرده، رفتهرفته برای خرید از ما میل بیشتری پیدا میکرد و خودش هم ناخودآگاه نزد مشتریان مغازه محصولات مهرام را تبلیغ میکرد، به این ترتیب فروش محصولات ما در مدت کوتاهی رونق گرفت.
علاوه بر آن، یک شاخه گل همراه با یک کارت تبریک سالروز تولد که از قبل آماده کرده و در اختیار یک پیک موتور سوار قرار داده بودیم، به مغازهداری که حتی خودش تاریخ تولدش را فراموش کرده بود هدیه میکردیم که این کار علاوه بر آنکه بسیار او را متعجب و حیرت زده میکرد محبت و علاقه قلبی او را نسبت به مهرام و محصولات مهرام بر میانگیخت و تحت تاثیر همین احساس هر روز تعداد بیشتری کارتنهای محصولات مهرام را برای مغازه خود سفارش میداد. علاوه بر آن بعضی از مغازهداران در همان روز دریافت شاخه گل و کارت تبریک تولد به دفتر مهرام زنگ میزدند و از کاری که کردهبودیم تشکر و قدردانی میکردند. به این ترتیب مهرام داشت قلههای پیروزی را یکی پس از دیگری فتح میکرد و به جلو میرفت.
با شروع انقلاب اسلامی و بسته شدن درهای مملکت به روی ورود کالای مشابه محصولات مهرام، تولید و فروش محصولات مهرام به سرعت پیشرفت کرد. بعد از آنکه از جا افتادن سسهای مهرام در بازار مصرف اطمینان حاصل کردیم. به فکر تولید محصولات دیگری افتادم که با پسند غذایی اکثر خانوارهای ایرانی متناسب باشد. محصولاتی مانند ترشی، انواع مرباجات، انواع چاشنیها، سرکه، آبمیوه، رب گوجهفرنگی، آب نارنج و زیتون یکی پس از دیگری با رعایت اصول کاملا بهداشتی وارد بازار شد. مثلا ما در مهرام برای اولین بار توانستم کنسرو زیتون تولید کنیم؛ با کمک کارشناسی که از اسپانیا آوردیم تلخی زیتون گرفته و به صورت یک محصول خوش طعم وارد بازار شد.
مهرام توانست طی 20 سال با نوع روابطی که میان مدیریت و کارکنان خود به وجود آورده بود، این احساس مسئولیت اجتماعی را در میان همه پرسنل برای تولید محصولات با کیفیت به وجود آورد و این احساسی است که هر کارآفرینی باید برای کسب موفقیت در کارکنان شرکت و کارخانه خود به وجود آورد. به نظر من نیروی کار مهمترین و اصلیترین سرمایه مهرام محسوب میشد و ما نه شعار که با شعور، اهمیت نیروی کار را عملا به اثبات رساندیم و کارکنان هم قصد و نیت ما را باور کردند. زمانی که من، مهرام را ترک کردم، گروه صنایع غذایی مهرام حدود 300 نفر نیروی کار در سطوح مختلف داشت و برای من نهایت خوشحالی و افتخار است که در آن زمان حدود 90 درصد کارکنان مهرام صاحب خانه شده بودند و از بابت مسکن دغدغهای نداشتند. ما در جیرفت، شیراز، شهر صنعتی قزوین و جاده بهشت زهرای(س) تهران چند کارخانه داشتیم که هر کدام محصولات خاصی را تولید میکرد و در زمان خداحافظی من با مهرام 36 نوع محصول مختلف در کارخانههای مهرام تولید میشد که هرکدام در نوع خود از مرغوبترین محصولات بود. خط تولید کارخانههای مهرام هم از نظر مشخصات فنی و تکنولوژی پیشرفته نظیر و مانندی نداشت و همین ویژگیها بود که سبب شد نام مهرام در صنایع غذایی ایران به یک برند پر آوازه تبدیل شود.
درباره من
طبقه بندی موضوعی
- بزرگان ایران امروز (۱۲)
- بزرگان امروزجهان (۵)
- بزرگان ایران دیروز (۴)
- شرکتهای بزرگ دنیا (۴)
- نکته ها و قصه ها (۳۸)
- پیروزی و امید (۳)
- شرکتهای بزرگ ایران (۷)
- داستان عارفان دیروز و امروز (۳)
- موزه های خاص ایران (۶)
- خیرین بزرگ ایرانی (۱)
آخرين عناوين
آرشيو
- آبان ۱۳۹۸ (۲)
- مهر ۱۳۹۸ (۶۲)
- شهریور ۱۳۹۸ (۲۲)