۳ مطلب با موضوع «پیروزی و امید» ثبت شده است
-
۱۴ مهر ۹۸ ، ۲۳:۲۴ پیروزی و امید ۰ نظر
کریس گاردنر ( Chris Gardner ) متولد کشور آمریکاست.
در کودکی سختی بسیار کشید و در فقر به سر برد و در خانواده ای بیسواد بزرگ شد .زندگی کریس گاردنر از همان ابتدا مملو از بدبختی و تیرگی بود و در کودکی پدرش را از دست داد و زیر دست ناپدری افتاد .
اگر هر کسی به جای کریس بود تسلیم میشد و دست به خودکشی میزد اما کریس با تمام سختی ها مقابله کرد و سرنوشتش را تغییر داد .
کریس گاردنر بعد از اتمام دوران دبیرستان وارد نیروی دریایی شد سپس به شهر سان فرانسیسکو منتقل شد. کریس در آن جا در یک شرکت تجهیزات پزشکی استخدام شد .
کریس گاردنر در سال 1981 پدر شد و اسم پسرش را کریستوفر گذاشت . سپس کریس تصمیم گرفت به دنبال شغل پر درآمد تر و مفیدتر بگردد.
او به رشته های مالی و حسابداری علاقه مند شد، اما این کار بدون داشتن آشنا ، مدارک MBA و داشتن تحصیلات دانشکده ای امکان پذیر نبود.
به همین دلیل برای آموزش در رشته ی دلالی ثبت نام کرد . به امید آنکه این رشته اولین قدم خوب برای او در راه رسیدن به خواسته هایش باشد.
زندگینامه کریس گاردنر فعالیت های کریس گاردنر
در زندگینامه کریس گاردنر می خوانیم که او در سال ۱۹۸۲ بود در آن زمان یک سال و نیم از بچه دار شدنش می گذشت ، هنوز فروشنده ای در تجهیزات پزشکی وبا حقوق اندک بود که به سختی امورات خودش و پسرش را میگذراند .
کریس گاردنر وقتی در مسیر موفقیت قرار گرفت ، ۲۹ سال بیشتر نداشت.
او با تمام نداشته هایش فرد بخشنده ای بود یک روز در پارکینگ بیمارستانی راننده ی ماشین فراری را دید که دنبال جای پارک میگشت او را صدا کرد و جای پارکش را به او داد و با او گرم صحبت شد و از او سوال کرد که چگونه ماشینی به این گران قیمتی دارد .
راننده ی ماشین گفت که کار خرید و فروش سهام شرکت ها را انجام می دهد و کریس گاردنر بسیار در مورد این موضوع کنجکاو شد و اکنون که یاد آن روز می افتد می گوید آن اقا ماهی 80 هزار دلار درآمد داشت .
کریس با آن فرد دوست شد وگاهی اوقات برای خوردن غذا بیرون میرفت در مورد کاره خودش برای کریس توضیح میداد که چه چگونه وارد این کار شده است.
کریس را به یکی از سرشناس ترین افراد در زمینه خرید و فروش سهام معرفی کرد .کریس هم با اعتماد به نفس دنبال این کار رفت با اینکه کسی او را تحویل نمیگرفت و به دلیل سیاه پوست بودنش و پولدار ها نمیخواستند ریسک کنند .
کریس گاردنر می گوید: حداقل چیزی که برای ورود به فروشندگی سهام لازم بود ، یک مدرک MBA بود. اما حتی من دانشگاه هم نرفته بودم چون من زیر خط فقر بودم و پولی برای ادامه تحصیل نداشتم .
سرمایه گذاری Chris Gardner
در زندگینامه کریس گاردنر بیان می شود که بین سالهای 1983 تا 1987 میلادی کریس گاردنر در کمپانی سرمایه گذاری بیر استرنز شروع به کار کرد و موفق شد درآمد بالایی را به دست آورد .
کریس گاردنر در سال 1987 و فقط با داشتن 10000 دلار سرمایه شرکت خود را به اسم گاردنر ریک در شهر شیکاگو تأسیس کرد .
این مؤسسه یک بنگاه اجرایی بود با تخصص در زمینه های استعلام بدهی و ارائه ی حق و حقوق بازنشستگی برای کارمندان و اتحادیه های کارگری خیلی از شرکت های بزرگ و معروف در آمریکا است .
Chris Gardner مشکلات کریس گاردنر
در بخشی از زندگینامه کریس گاردنر می گوید: باید برای پسرم هم پدری میکردم و هم مادری برای همین دل سرد نشدم و هر کاری که در توانم بود انجام میدادم توالت میشستم ، چمن هرس میکردم ، آشغال جمع میکردم و …ولی دست از تلاش برای ورود به سهام بر نداشتم .
با یک جروبحث کوچک که با همسرش داشت ، همسرش پلیس را خبر کرد و پلیس هم او را به دلیل مدارک و پیشینه اش و به دلیل پرداخت نکردن قبوض پارکینگ، کریس را به مدت ۱۰ روز به زندان انداختند. و همسرش هم پسرش را برد و از کریس جدا شد .
کریس میگوید : خیلی بهم ریختم چون خودم بدون پدر بزرگ شدم نمیخواستم پسرم هم مانند من باشد و من به خودم قول داده بودم پدره خوبی برایش باشم و هیچ وقت رهایش نکنم.
در آن زمان بدترین دوران زندگی را گذراندم و در کنار دزدان، قاتلان و تبهکاران روزم را به شب می رساندم و تمام فکرم درگیره پسرم و آینده اش بود .
قبل از اینکه دستگیر شوم در یک مؤسسه خرید و فروش سهام فرم استخدام پر کرده بودم. که دقیقا یک روز قبل آزادیم زمان مصابحه ام بود از زندان با آنجا تماس گرفتم و خواهش کردم که اجازه بدهند یک زمان دیگری برای مصاحبه بروم متأسفانه روز مصاحبه ام یک روز قبل از آزادی ام تعیین شده بود.
بعد از آزادی ام به سرعت برای مصاحبه رفتم اما حقیقت را به آنان گفتم و این تنها شانسم بود و به آن ها گفتم که پیشینه ندارم، خانواده ام ترکم کرده اند، تحصیلات ندارم، وضع مالی ام خوب نیست اما انگیزه دارم و می دانم که در تجارت می توانم موفق شوم.
شخصی که با من مصاحبه کرد در فکر رفت . پس از آن گویی ورق زندگی اش برگشته بود چند ماه بعد همسرش حضانت بچه اش را به کریس سپرد .
زندگینامه کریس گاردنر بسیار بالا و پایین دارد. اتاقی که او اجاره کرده بود اجازه ی ورود بچه ها را نمیداد بنابراین تمام وسایل ضروری اش را برداشت و با پسرش راهی خیابان ها شد شب های زیادی را در توالت های عمومی گذراندند .
Chris Gardner ورود به دنیای تجارت
یک روز کریس که با پسرش در حاله قدم زدن بودند چشمش به یک ساختمان خرابه که بوته ی رزی از آن بالا رفته بود افتاد .
سرایدار آنجا را پیدا کرد و آنجا را با اجاره ی پایینی گرفت و پس از تحمل رنج و سختی های بسیار بالاخره وارد دنیای تجارت شد .
سال ۱۹۸۷ توانست در شیکاگو بنگاه خریدوفروش سهام خودش را تأسیس کند و آخر سر هم برای خودش یک ماشین فراری خرید.
زندگینامه کریس گاردنر یک افسانه نیست و او می گوید :که داستان زندگی اش به دیگران یاد می دهد که چگونه در برابر سختی ها مقاومت کنند.
من میتوانم یک فروشنده ی بی دست و پا و بی عرضه و بی خانمان باقی بمانم اما برای رسیدن به زندگی بهتر باید تلاش میکردم و اکنون زندگی ام عالی می باشد .
فیلم در جستجوی خوشبختی فیلمی آمریکایی و محصول سال 2006 است و براساس زندگی واقعی کریس گاردنر ساخته شده است.
فیلمنامه این اثر را استیون کونراد و با توجه به کتاب پرفروش خاطرات نوشته کریس گاردنر نوشته است. از دیگر کتابهای گاردنر به دنبال خوشبختی است .
جالب است بدانید این فیلم با بودجه 55 میلیون دلاری ساخته شد اما توانست در گیشه 307 میلیون دلار به دست بیاورد.همچنین به دنبال خوشبختی نامزد بهترین بازیگر مرد نقش اول در اسکار و گلدن گلوب شد.
-
۱۱ مهر ۹۸ ، ۰۲:۰۰ پیروزی و امید ۰ نظر
نلسون ماندلا با نام کامل نلسون رولیهلاهلا ماندلا (زاده ۱۸ ژوئیه ۱۹۱۸ – درگذشت ۵ دسامبر ۲۰۱۳) اولین رئیسجمهور آفریقای جنوبی است که در انتخابات دموکراتیک عمومی برگزیده شد. وی پیش از ریاست جمهوری از فعالان برجسته مخالف آپارتاید در آفریقای جنوبی و رهبر کنگره ملی آفریقا بود. او به خاطر دخالت در فعالیتهای مقاومت مسلحانه مخفی محاکمه و زندانی شد.
ماندلا در طول ۲۷ سال زندان، که بیشتر آن را در یک سلول در جزیره روبن سپری کرد، مشهورترین چهره مبارزه علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی شد. گرچه رژیم آپارتاید و ملتهای طرفدار آن وی و کنگره ملی آفریقا را کمونیست و تروریست میدانستند، مبارزه مسلحانه بخشی جداییناپذیر از مبارزه علیه آپارتاید بود. ماندلا پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۰، سیاست صلحطلبی را در پیش گرفت، و این امر منجر به تسهیل انتقال آفریقای جنوبی به سمت دموکراسیای شد که نماینده تمامی قشرهای مردم باشد.
ماندلا پس از دریافت جوایزی در طول چهار دهه، یک چهره سرشناس دولتی بود که تا اواخر عمر خود در مورد مسائل مهم عقاید خود را ابراز میکرد. او را در آفریقای جنوبی اغلب تحت عنوان مادیبا میشناسند، این عنوان افتخاری را بزرگان خاندان ماندلا به وی دادهاند. این عنوان دیگر مترادف با نام نلسون ماندلا است. بسیاری از مردم آفریقای جنوبی نیز به نشانه احترام وی را مخولو (پدربزرگ) صدا میزنند. وی بنیانگذار بنیاد ریشسفیدان میباشد.
زندگی نلسون ماندلا
ماندلا در یک خانواده در روستای کوچک موزو در ناحیه متاتا، مرکز استان کیپ تاون از آفریقای جنوبی به دنیا آمد. پدر ماندلا، گادلا هنری ، عضو شورای سلطنتی مردم تمبو بود، او از زمان تولد این مقام را به ارث برده بود و ماندلا نیز قرار بود چنین مقامی را به ارث ببرد. پدر ماندلا نقشی اساسی در به سلطنت رسیدن جونگینتابا دالیندیبو در تمبو داشت، در مجموع، پدر ماندلا چهار همسر داشت، که از این تعداد در مجموع سیزده فرزند (چهار پسر و نه دختر) داشت.
رولیهلاهلا ماندلا در هفت سالگی، نخستین عضو خانواده خود بود که به مدرسه پا گذاشت، وی در مدرسه توسط یک معلم متدیست، با تبعیت از نام هوراسیو نلسون دریاسالار انگلیسی «نلسون» نام نهاده شد. پدر ماندلا وقتی وی نه ساله بود در نتیجه بیماری سل درگذشت، و جونگینتابا، نایب السلطنه سرپرستی وی را بر عهده گرفت. ماندلا در مدرسه تبلیغی وسلی در همسایگی محل زندگی نایب السلطنه مشغول به تحصیل شد. بر اساس رسوم تمبو، او در شانزده سالگی تشریف، و در مؤسسه شبانهروزی کلارک بری، مشغول به تحصیل فرهنگ غرب شد. او به جای سه سال، در دو سال مدرک مقدماتی خود را اخذ کرد.
ماندلا در نوزده سالگی، در سال ۱۹۳۷، به هلدتون، دانشکده وسلی در فورت بیوفورت که بیشتر خانواده سلطنتی در آن مشغول به تحصیل بودند عزیمت کرد، و به ورزشهای بوکس و دو و میدانی علاقهمند شد. پس از شرکت در کنکور، او شروع به تحصیل در مقطع کارشناسی علوم انسانی در دانشگاه فورت هار کرد، او در این دانشگاه با اولیور تامبو، آشنا شد و آنها تبدیل به دوست و همکار همیشگی شدند.
دستگیری و زندانی شدن
در سال ۱۹۶۱، ماندلا رهبری اومخونتو وسیزوه (به معنای «نیزه ملت»، و نیز با علامت اختصاری “MK”) شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا (ANC) را که خود یکی از بنیانگذاران آن بود بر عهده گرفت. چند دهه بعد، خصوصاً در دهه ۱۹۸۰، اومخونتو وسیزوه تبدیل به جنگ چریکی علیه رژیم حاکم شد. ماندلا همچنین در خارج از کشور مبادرت به جمعآوری کمکهای مالی برای MK کرد، و در دیدار با برخی از دولتهای آفریقا ترتیباتی برای آموزش شبه نظامی داد.
در ۵ اوت ۱۹۶۲، ماندلا پس از هفده ماه گریز دستگیرشده و در دژ ژوهانسبورگ زندانی شد. ویلیام بلوم، یکی از کارکنان سابق وزارت امور خارجه آمریکا، گفته است سازمان سیا محل اختفای ماندلا را به پلیس اعلام کرده بود. سه روز بعد، در حضور ماندلا در دادگاه، وی متهم به رهبری اعتصاب کارگران در سال ۱۹۶۱ و ترک غیرقانونی کشور شد. در ۲۵ اکتبر ۱۹۶۲، ماندلا به پنج سال زندان محکوم شد. دو سال بعد در ۱۱ ژوئن ۱۹۶۴، به اتهام شرکت ماندلا در کنگره ملی آفریقا (ANC) برای وی حکم دیگری صادر شد.
ماندلا در جزیره روبن زندانی شد و از بیست و هفت سال زندان متعاقب آن هیجده سال را در این زندان به سر برد. در این زندان بود که ماندلا زندگینامه خود را، تحت عنوان راه طولانی به سوی آزادی نوشت. نلسون ماندلا از نمادهای برجسته مبارزه برای آزادی و برابری سیاهپوستان و از زمینه سازان وحدت آفریقای جنوبی جدید به شمار میرود.
آزادی
ماندلا تا فوریه ۱۹۹۰ که تلاش کنگره ملی آفریقا و مبارزات بینالمللی با شعار «نلسون ماندلا را آزاد کنید!» منجر به آزادی وی شد همچنان در زندان باقیماند. فردریک د کلرک رئیس جمهور نیز هم زمان دستور آزادی ماندلا، و پایان ممنوعیت فعالیت کنگره ملی آفریقا را صادر کرد.
ماندلا در روز آزادی خود یعنی ۱۱ فوریه ۱۹۹۰، به ایراد سخنرانیای خطاب به ملت پرداخت. وی هم زمان با اعلام پایبندی خود به صلح و آشتی با اقلیت سفید پوستان کشور، به وضوح اعلام کرد که مبارزه مسلحانه کنگره ملی آفریقا هنوز به پایان نرسیدهاست.
اما وی اعلام کرد که توجه وی معطوف به برقراری صلح برای اکثریت سیاهپوست و دادن حق رای به آنان چه در انتخابات کشوری و چه در انتخابات محلی است.
ریاست کنگره ملی آفریقا و ریاست جمهوری آفریقای جنوبی
نخستین انتخابات دموکراتیک آفریقای جنوبی که در آن همه افراد میتوانستند شرکت کنند در تاریخ ۲۷ آوریل ۱۹۹۴ برگزار شد. کنگره ملی آفریقا اکثریت را در انتخابات به خود اختصاص داد، و ماندلا، به عنوان رهبر کنگره ملی آفریقا، به عنوان نخستین رئیس جمهور سیاه پوست کشور برگزیده شد.
زمانی که آفریقای جنوبی میزبانی جام جهانی راگبی ۱۹۹۵ را بر عهده داشت، نلسون ماندلا اتباع غیر سفیدپوست آفریقای جنوبی را به حمایت از تیم اتحادیه ملی راگبی آفریقای جنوبی که پیش از آن مورد نفرت همگان بود دعوت کرد. پس از آنکه تیم اسپرینگبوک با پیروزی بر نیوزیلند به قهرمانی رسید، ماندلا با پوشیدن لباس اسپرینگبوک جام قهرمانی را به کاپیتان سفیدپوست این تیم، فرانکو پینار اهدا کرد. این اقدام ماندلا گامی مهم در راستای برقراری آشتی میان سیاهان و سفیدپوستان آفریقای جنوبی محسوب شد.
دیپلماسی بینالمللی
سفر به ایران
نخستین سفر ماندلا به ایران و دیدار با علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه وقت کشورمان
نلسون ماندلا از جمله شخصیت های برجسته ضد نژاد پرستی در جهان است که در دوران زندگی اش، به ایران سفر کرده است. یکی از چهره های معروف بین المللی که اقدامات گسترده ای علیه تبعیض نژادی در ایالات متحده در قرن بیستم انجام داد، اسطوره بوکس فوق سنگین جهان، یعنی محمد علی کلی بود که اتفاقا در همان سال به کشورمان آمد و با مقامات رسمی دیدار داشت. نلسون ماندلا نیز چند باری به تهران سفر کرد و در دیداری، مورد استقبال خاص رهبر انقلاب نیز قرار گرفت.
تصویری از نخستین حضور نلسون ماندلا در بیت رهبری
ماندلا یک بار در دوره ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و بار دیگر در دوره محمد خاتمی به ایران سفر کرد. وی در سفر سال ۱۳۷۱ اش به ایران، ضمن حضور در محل اقامت آیت الله خامنه ای، با مقام معظم رهبری دیدار کرد و بر اساس فایل های ویدئویی منتشر شده رسمی، در بدو ورود به بیت رهبری گفت: «سلام رهبر من».
جمله «سلام رهبر من» نلسون ماندلا خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، بازتاب گسترده ای در رسانه های جهان داشت. ماندلا بار دیگر در سال ۱۳۷۸ به ایران آمد و مجددا نیز با رهبری دیدار کرد.
تصویر آخرین سفر ماندلا به تهران در فرودگاه مهرآباد تهران
در این دیدار، رهبر ایران، خطاب به ماندلا گفت: «بخش مهم کار شما در مدت مسئولیت ریاست جمهوری آفریقای جنوبی این بود که در طول این مدت بر اصول اخلاقی خود تأکید کردید و در میدان اخلاق و معنویت نیز به پیش رفتید و پیروز شدید.»
چند سال پیش، خیابان جردن تهران به بلوار نلسون ماندلا تغییر نام یافت. بلوار جردن تهران را گران ترین خیابان تجاری ایران می دانند که مملو از سفارت خانه های غربی و شرقی و هم چنین دفاتر شرکت های مهم داخلی و بین المللی مستقر در پایتخت است.
تصویر تغییر نام خیابان جردن که یکی از خیابان های مهم تهران است به نام بلوار نلسوان ماندلا
برای نام گذاری بلوار نلسون ماندلا در تهران، مراسمی هم در پایتخت برگزار شد که مصادف بود با ۱۷ آذر سال ۱۳۹۳.
ازدواج
ماندلا سه بار ازدواج کرد. این زوج دو پسر به نامهای مادیبا (تمبی) و ماکگاتو، و دو دختر داشتند که هر دو ماکازیوه نام داشتند. دختر اول آنان در نه ماهگی درگذشت، و آنان دومین دختر خود را نیز ماکازیوه نامیدند. همه فرزندان آنان در واترفورد کامهلابا تحصیلات خود را انجام دادند. این زوج پس از ۱۳ سال در سال ۱۹۵۷ از یکدیگر جدا شدند، دلیل جدایی آنان شور انقلابی ماندلا بود و اینکه مذهب همسر ماندلا مذهبی بود که به تبلیغ سیاست بیطرفی سیاسی میپرداخت.
همسر دوم ماندلا، وینی مادیکیزلا-ماندلا، نیز اهل منطقه ترانسکی بود. بعدها، وینی قربانی اختلاف خانوادگی ناشی از نزاع سیاسی کشور شد؛ در حالی که شوهرش به اتهام تروریسم و خیانت در زندان جزیره رابن مشغول گذراندن حبس ابد بود، پدرش به سمت وزارت کشاورزی ترانسکی برگزیده شد. اختلافات سیاسی منجر به جدایی (آوریل ۱۹۹۲) و طلاق (مارس ۱۹۹۶) شد.
ماندلا در هشتادمین سالگرد تولد خود با گراکا ماچل، بیوه سامورا ماچل، رئیسجمهور سابق موزامبیک و متحد کنگره ملی آفریقا که دوازده سال پیش در سانحه هوایی کشته شده بود ازدواج کرد.
بازنشستگی
ماندلا پس از پایان دوره ریاست جمهوری خود در سال ۱۹۹۹، تبدیل به یکی از طرفداران سازمانهای فعال اجتماعی و حقوق بشر شد. وی جوایز بینالمللی بسیاری از جمله نشان لیاقت و نشان سنت جان از ملکه الیزابت دوم و نشان آزادی ریاست جمهوری از جرج دبلیو بوش دریافت کرد.
ماندلا در سفر خود به کانادا در سال ۱۹۹۸، به سخنرانی در جمع ۴۵٬۰۰۰ دانشآموز در اسکایدوم در شهر تورنتو پرداخت و مورد استقبال آنان قرار گرفت. در سال ۲۰۰۱، او نخستین فرد زندهای نام گرفت که به عنوان شهروندی افتخاری کانادا برگزیده شد.
در سال ۲۰۰۳، ماندلا طی چند سخنرانی از سیاست خارجی دولت جرج دبلیو بوش انتقاد کرد.
این اظهارات ماندلا حتی در میان برخی از طرفداران وی نیز، اعتراضاتی را به همراه داشت. بعدها در همان سال، او به حمایت از ۴۶۶۶۴ بنیاد خیریه ایدز که نام آن از روی شماره زندان وی انتخاب شده بود، پرداخت.
ماندلا همچنین از نهضت بینالمللی مبارزه با فقر که گروه ONE نیز بخشی از آن است اعلام حمایت کردهاست.
در ۲۳ ژوئیه ۲۰۰۴، شهر ژوهانسبورگ با اعطای نشان آزادی شهر در جشنی بالاترین نشان افتخار خود را به ماندلا اعطا کرد.
مرگ
وی روز پنجشنبه ۵ دسامبر ۲۰۱۳ (۱۴ آذر ۱۳۹۲) در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی در سن ۹۵ سالگی درگذشت. جیکوب زوما، رئیسجمهور آفریقای جنوبی در بیانیهای تلویزیونی این خبر را اعلام کرد و گفت که آقای ماندلا اکنون «ما را ترک کردهاست.» زوما گفت که ماندلا در ساعت هشت و ۲۰ دقیقه به وقت محلی درحالی که اعضای خانوادهاش در کنارش بودند در آرامش درگذشت.
خاکسپاری
پیکر وی ده روز پس از مرگ در جمع خانواده و هزاران تن از دوستدارانش در روستای زادگاهش قونو و در گورستانی خانوادگی به خاک سپرده شد. در آیین خاکسپاری او حدود ۴۵۰ نفر از اعضای خانوادهاش حضور داشتند که او را طبق آداب سنتی قبیلهای که در آن زاده شده، به دور از لنز دوربینها به خاک سپردند.
حدود ۴۵۰۰ نفر از سیاستمداران بینالمللی و هیئتهای نمایندگی نهادهای اجتماعی مختلف به مراسم خاکسپاری نلسون ماندلا دعوت شده بودند.
میراث
پس از گشودن وصیتنامه ماندلا مشخص شد، وی در سال ۲۰۰۴ وصیتنامهٔ خود را نوشته و چهار سال بعد اصلاح کرده بود. ماندلا در کنار وصیتنامه، برای هریک از بازماندگان خود یک متن توضیحی کنار گذاشتهاست. به موجب این وصیتنامه از ماندلا سه میلیون یورو دارایی باقیمانده که نیمی از آن صرف امور خیریه میشود.
روز بینالمللی نلسون ماندلا
روز بینالمللی نلسون ماندلا یا روز ماندلا، آیینی است که هر ساله در ۱۸ ژوئیه به افتخار ماندلا جشن گرفته میشود این روز در نوامبر ۲۰۰۹ رسماً توسط سازمان ملل متحد نامگذاری شد ۱۸ ژوئیه زادروز ماندلا است.
آثار
ماندلا کتابها و مقالات متعددی منتشر کردهاست. خاطرات وی با نام راه دشوار آزادی با ترجمه مهوش غلامی به فارسی منتشر شدهاست. آخرین کتاب در مورد وی با نام انگلیسی Conversation with Myself – “خودگوییهای من”- که در سال ۲۰۱۱ از سوی بنیاد ماندلا مشتمل بر ناگفتههای زندگی وی انتشار یافته در سال ۱۳۹۰ در زبان فارسی با عنوان پندارها و گفتارها با ترجمه علیاکبر عبدالرشیدی انتشار یافتهاست.
جوایز و افتخارات
- عفو بینالملل سفیر جایزه وجدان (۲۰۰۶)
- جایزه صلح نوبل (۱۹۹۳)
- عضو افتخاری حکم افتخاری کانادا
- حکم افتخاری سنت جورج
- مدال آزادی ریاستجمهوری
- جایزه صلح لنین (۱۹۹۰)
- بهارات رانتا (۱۹۹۰)
- حکم لیاقت (۱۹۹۵)
- آزادی شهر از ژوهانسبورگ (۲۰۰۴)
مسائل جانبی
« ماندلا در سفر باشگاه منچستر یونایتد به آفریقای جنوبی در تابستان ۲۰۰۶ عضو افتخاری این باشگاه شد.
- به گفته تایم ۱۰۰، ماندلا یکی از چهار نفری است که در طول تاریخ در شکلگیری قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم نقش داشتهاست. سه تن دیگر عبارتاند از بیل گیتس، پاپ ژان پل دوم، و اوپرا وینفری.
- وی در سال ۱۹۹۲ جایزه منسوب به آتاتورک که از سوی ترکیه به وی اهدا شده بود را نپذیرفت.
فیلم سینمایی سال ۲۰۱۳
این فیلم ۱۴۶ دقیقهای با عنوان ماندلا، راه طولانی تا آزادی با شرکت ادریس البا بازیگر بریتانیایی بر اساس زندگینامهای با همین عنوان از ماندلا تهیه شد. فیلم رکورد فروش فیلمهایی که در روزهای تعطیلات اکران نمیشوند را شکست و از همان روزهای نخست به پرفروشترین فیلم در بازار سینمایی آفریقای جنوبی بدل شد.
شکست ناپذیر
شعر «شکست ناپذیر که شاعر فقیر و مسلول انگلیسی «ویلیام ارنست هنلی در مواجهه با سختیهای روزگار و بیماری سل سرود، همدم و همنشین نلسون ماندلا در ایام زندان بود که گاهوبیگاه زمزمه میکرد.
عنوان فیلم شکست ناپذیر به کارگردانی «کلینت ایستوود و با بازی «مت دیمون» Matt Damon و «مورگان فریمن از این شعر گرفته شدهاست.
-
۳۰ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۳۹ پیروزی و امید ۰ نظر
مـیـلیـاردری کـه از صفـر شـروع کـرد
داستان زندگی کریس گاردنر
از همان کودکی، بختش تیره بود و کورسوی امیدی در مسیر زندگی اش دیده نمی شد. تمام مواد لازم برای بیچارگی و کاسه چه کنم به دست گرفتن را در اختیار داشت؛ مرگ پدر، بی رحمی ناپدری، سابقه حبس و...
اگر در صحنه زندگی قرعه این نقش به نام هر کس دیگری جز او می افتاد، بی شک انگ بدشانسی و بدبختی را تا پایان عمر می پذیرفت اما «کریس گاردنر» مردانه جلوی سرنوشت قدعلم کرد و شجاعانه مسیر زندگی اش را تغییر داد. امروز که شما داستان زندگی اش را می خوانید، او یک میلیاردر سرشناس شده؛ می پرسید چطور؟ بهتر است با ما از پیچ وخم های زندگی اش بگذرید تا رمز موفقیت اش دستگیرتان شود.سال ۱۹۸۲ بود. آن زمان ها یک سال و نیمی از پدر شدنش می گذشت. فروشنده لوازم پزشکی بود. به زحمت از عهده امورات خودش و پسرش، کریستوفر، برمی آمد. وقتی به ورودی جاده موفقیت رسید، ۲۹ سال بیشتر نداشت. با تمام نداری هایش سخاوتمند بود. آن روز به پارکینگ بیمارستان آمد و دید که راننده یک اتومبیل «فراری» دنبال جای پارک می گردد. صدایش زد: «می توانید جای من پارک کنید.» و با راننده «فراری» گرم صحبت شد. می خواست بداند او چه کار می کند و چطور توانسته ماشینی به آن گرانی بخرد.
راننده فراری به او گفت که در کار خریدوفروش سهام شرکت هاست. کنجکاوی گاردنر گل کرد. الان که یاد آن روز می افتد، می گوید: «آن آقا ماهی ۸۰ هزار دلار درآمد داشت.»آنها با هم رفیق شدند. هرازگاهی ناهار را با هم می خوردند و سهام فروش متمول برای گاردنر توضیح می داد که چطور می تواند وارد این تجارت شود و او را به سرشناس ترین های خریدوفروش سهام ارجاع داد. گاردنر هم با اعتمادبه نفس دنبال سررشته های موفقیت اش رفت اما کسی تحویلش نمی گرفت؛ نه به خاطر سیاهپوست بودنش، بلکه به این خاطر که ثروتمندان نمی خواستند ریسک کنند. خودش می گوید: «آنها نژادپرست نبودند. حداقل چیزی که برای فروشنده سهام شدن می خواستی، یک مدرک MBA بود. اما من اصلا کالج نرفته بودم! من زیر خط فقر زندگی می کردم و پولی برای گذراندن این دوره ها نداشتم.»
بعد از ۱۰ ماه دویدن های بی حاصل، تازه یک نفر پاپوش جاداری برای گاردنر درست کرد و او را به خانه اول باز گرداند: «باید برای پسرم، پدری می کردم؛ پس دلسرد نشدم. هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم؛ هرس چمن ها، شستن توالت ها، آشغال جمع کردن، تعمیر سقف و نقاشی ساختمان اما به تلاشم برای ورود به چرخه خریدوفروش سهام ادامه دادم.»
انگار زمانه شوخی اش گرفته بود. راحتش نمی گذاشت. سر جروبحث کوچکی که با همسرش داشت، یک پلیس را خبر کرد و ماموران با استعلام مدارک و پیشینه گاردنر به دلیل پرداخت نکردن قبوض پارکینگ، او را به مدت ۱۰ روز به زندان فرستادند. همسرش هم پسرش را برداشت؛ او را ترک کرد و طلاقش را گرفت.
«سراسیمه شده بودم. خود م بدون پدر بزرگ شده بودم و نمی خواستم پسرم سختی های تلخ دوران کودکی مرا بچشد. به خودم قول داده بودم که برایش پدر خوبی باشم. قول داده بودم همیشه مراقب اش باشم... آن روز ها بدترین روز های زندگی ام بود. کناردزد ها، قاتلان و تبهکاران روز را به شب می رساندم و فکر و نگرانی پسرم آزارم می داد. قبل از دستگیری در یک موسسه خریدوفروش سهام فرم استخدام پر کرده بودم. متاسفانه روز مصاحبه ام یک روز قبل از آزادی ام تعیین شده بود. از زندان تماس گرفتم و التماس کردم که اجازه دهند یک وقت مصاحبه دیگر بگیرم. به محض آزادی به موسسه رفتم. این مصاحبه تنها شانسم بود اما نمی توانستم برایشان نقش بازی کنم. پس حقیقت را گفتم؛ اینکه پیشینه ندارم، خانواده ام ترکم کرده اند، تحصیلات ندارم، وضع مالی ام خوب نیست اما انگیزه دارم و می دانم که در تجارت می توانم موفق شوم.»
مصاحبه گر به فکر فرو رفت. گاردنر یک قدم به جلو برداشته بود؛ گفت وگو با یکی از عاملان مهم این تجارت! انگار ورق زندگی اش برگشته بود. چندماه بعد، همسرش تماس گرفت و حضانت کریستوفر را به او سپرد. اما پانسیونی که گاردنر در آن اتاق اجاره کرده بود بچه ها را قبول نمی کرد. این بود که وسایل ضروری خودش و کریستوفر را در کالسکه و ساک کریستوفر و کیف دستی خودش جا داد و راهی خیابان ها شد: «شب های زیادی را در توالت های عمومی گذراندیم.»
روزی پدر و پسر ۵/۲ ساله در خیابان قدم می زدند که گاردنر چشمش به یک ساختمان مخروبه که بوته رزی از دیوارش بالا رفته بود افتاد. سرایدار آنجا را پیدا کرد و قرار شد عمارت مخروبه را به قیمت منصفانه ای اجاره کند. حالا دیگر سقفی بالای سر پسرش بود. طی چند سال به تدریج با تحمل شرایط طاقت فرسای موجود توانست وارد تجارت رویایی اش شود. سال ۱۹۸۷ توانست در شیکاگو بنگاه خریدوفروش سهام خودش را تاسیس کند و آخر سر هم برای خودش یک دستگاه اتومبیل «فراری» بخرد.
او داستان زندگی اش را افسانه نمی داند: «داستان زندگی من به دیگران می آموزد که چطور باید جلوی موانع زندگی سینه سپر کرد. می توانستم یک فروشنده بی دست و پا و بی خانمان باقی بمانم اما من می خواستم زندگی بهتری داشته باشم و الان زندگی ام عالی است. شما هم می توانید تندباد های زندگی را در هم بکوبید. تنها باید هدفتان را مشخص کنید و با اراده، امید، توکل به پروردگار و قوت قلب گرفتن از کسانی که دوستشان دارید، در راهتان ثابت قدم باشید.»
درباره من
طبقه بندی موضوعی
- بزرگان ایران امروز (۱۲)
- بزرگان امروزجهان (۵)
- بزرگان ایران دیروز (۴)
- شرکتهای بزرگ دنیا (۴)
- نکته ها و قصه ها (۳۸)
- پیروزی و امید (۳)
- شرکتهای بزرگ ایران (۷)
- داستان عارفان دیروز و امروز (۳)
- موزه های خاص ایران (۶)
- خیرین بزرگ ایرانی (۱)
آخرين عناوين
آرشيو
- آبان ۱۳۹۸ (۲)
- مهر ۱۳۹۸ (۶۲)
- شهریور ۱۳۹۸ (۲۲)