-
۲۷ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۱۱ بزرگان امروزجهان ۱ نظر
توماس آلوا ادیسون (Thoma Alva Edison)، مخترع، کارآفرین و تاجر آمریکایی بود که به عقیدهی بسیاری از مورخان، لقب بزرگترین مخترع تاریخ آمریکا برازندهی او است. او افتخار اختراع تجهیزات متعددی در زمینههای تولید برق، ارتباطات جمعی، ضبط صدا و تصاویر محرک را داشت. برخی اختراعات بزرگ او از جمله گرامافون، دوربین فیلمبرداری و لامپ روشنایی، تأثیری بسیار گسترده در مسیر صنعتیسازی جهان داشتهاند.
ادیسون علاوه بر اختراع، کارآفرین و مدیر قابلی هم بود. او اولین نمونههای تولید انبوه را در کارخانههای خود پیادهسازی کرد و همچنین، اولین مرکز تحقیقات صنعتی نیز توسط او تأسیس شده است. تجهیزات آزمایشگاهی او در منلوپارک کالیفرنیا، یکی از تاریخسازترین آزمایشگاههای آمریکا بود که بسیاری از اختراعات خود ادیسون در آنجا نهایی شد. او پس از مدتی آزمایشگاههای متعدد را با همکاری بزرگانی همچون هنری فورد و هاروی فیرستون در نقاط مختلف آمریکا تأسیس کرد. توماس ادیسون رکورد جهانی بیشترین تعداد پتنت را نیز با ۱۰۹۳ پتنت ثبت شده در اختیار دارد.
امضای منتسب به توماس ادیسون
تولد و تحصیل
توماس ادیسون در ۲۲ بهمن ۱۲۲۵ خورشیدی (۱۱ فوریهی سال ۱۸۴۷ میلادی) در میلان اوهایون متولد شد. او هفتمین و آخرین فرزند ساموئل اوگدن ادیسون و نانسی متیوز الیوت بود. پدر او در کودکی به همراه خانواده از نوا اسکوشیا به آمریکا مهاجرت کرده بود. ساموئل در روستایی به نام شوزبری در کانادا که بعدا وینا نام گرفت بزرگ شد. او در جوانی در یک شورش شرکت کرد و پس از شرکت در نبرد، از کانادا فرار کرد. میلان در ایالت اوهایو مقصدی بود که پدر توماس برای خانوادهاش در آمریکا انتخاب کرد.
توماس تنها چند ماه به مدرسه رفت و پس از آن، مادرش وظیفهی آموزش او را بر عهده گرفت. ادیسون بسیاری از آموختههای کودکی خود را از کتابهای آر.جی پارکر با نام Schoolf of Natural Philosophy و Cooper Union for the Advancement of Science and Art فراگرفت. ادیسون در کودکی بهخاطر دلایل متعدد به کمشنوایی نیز مبتلا بود.
محل تولد توماس ادیسون
ساموئل ادیسون در سال ۱۲۳۳ شمسی (۱۸۵۴ میلادی) بهعنوان اپراتور فانوس دریایی و نجار در Fort Gratiot در پورت هوران میشیگان استخدام شد. او خانوادهی خود از جمله آلوا را به این منطقه برد و در یک خانهی مناسب اسکان داد. آلوا در آنجا به مدرسهی عمومی رفت و ۵ سال به تحصیل پرداخت. او دانشآموزی کنجکاو و باهوش بود.
ادیسون از کودکی به کمشنوایی مبتلا بوداز آنجایی که اکثر آموزشهای مدارس شفاهی بود و توماس نیز مشکل شنوایی داشت، بهسرعت از مدرسه خسته شد و معلمان نیز او را برای ادامهی تحصیل، نامناسب و کمهوش توصیف کردند. او برای جبران کردن این مشکلات، به مطالعه و خواندن کتابهای متعدد در زمینههای گوناگون روی آورد. البته تحصیل نکردن ادیسون در یک مدرسهی عادی، در آن سالهای آمریکا امری عادی بود. در دوران جنگ داخلی، میانگین زمان تحصیل آمریکاییها در مدارس، ۴۳۴ روز بود که تقریبا برابر با ۲ سال تحصیل امروزی است.
توماس آلوا در دوران کودکی
ترک تحصیل و اولین اختراعات
توماس ادیسون در سال ۱۲۳۸ شمسی (۱۸۵۹ میلادی) مدرسه را ترک کرد و بهعنوان یک شاگرد در خط آهن بین دیترویت و پورت هوران مشغول به کار شد. ۴ سال پیش از آن، خطوط تلگراف برای ارتباط میان اپراتورهای خط آهن در میشیگان سنترال راهاندازی شده بود و جنگ داخلی نیز به توسعهی هرچه بیشتر خطوط حملونقل و همچنین ارتباطات کمک کرد. ادیسون از این فرصت استفاده کرد و با یادگیری سیستم تلگراف، در سال ۱۲۴۲ خورشیدی (۱۸۶۳ میلادی) به تکنسین این فناوری جدید ارتباطی تبدیل شد.
پیامهای تلگرافی در آن سالها بهصورت نقطه و خطهایی بودند که روی کاغذهای باریک حک میشدند. این نقطه و خطها بعدا به زبان عادی کدگشایی میشد. در نتیجه، کمشنوایی ادیسون تأثیری روی روند کارشاش بهعنوان اپراتور تلگراف نداشت. پس از مدتی، دریافتکنندههای پیامهای تلگرافی به ابزاری صدادار مجهز شدند که خواندن پیامها را برای اپراتورها آسانتر میکرد.
ادیسون در دوران جوانی
ادیسون ۶ سال در سستم تلگرافی مناطق مختلف از غرب تا جنوب آمریکا، کانادا و نیوانگلند مشغول به کار بود. صدادار شدن تجهیزات تلگرافی او را به مرور به اپراتوری ضعیف تبدیل کرد. البته توماس از هوش ذاتی خود استفاده کرد تا راهکارهایی برای از بین بردن این نقص و بهینهسازی تجهیزات برای کار کردن خودش ارائه دهد.
فعالیت در صنعت تلگراف، زمینهی اولین اختراعات را فراهم کردتلاشهای ادیسون برای بهینهسازی تجهیزات تلگراف، سرانجام در سال ۱۲۳۹ شمسی (۱۸۶۰ میلادی) نتیجه داد و او، یک تلگراف دوسیمه اختراع کرد. این دستگاه، توانایی ارسال و دریافت دو پیام بهصورت همزمان روی یک کابل را داشت. بهعلاوه، ادیسون دستگاه را به پرینتر مجهز کرد تا پیامها مستقیما روی کاغذ چاپ شوند. موفقیت این اختراع باعث شد تا ادیسون شغل خود در شبکهی تلگراف را رها کرده و زندگیاش را بهطور کامل وقف اختراعات کند.
پرترهای از Thomas Edison در کنار نسخهی اول گرامافون
مهاجرت به نیویورک
ادیسون پس از اولین اختراع به نیویورک رفت تا با فران ال. پوپ، یک متخصص نیروی برق همکاری کند. همکاری آنها، به منظور تولید تلگرافهای مجهز به پرینتر بود که یکی از آنها با نام Edison universal Stock Printer معرفی شد. ادیسون سالهای بعد را نیز به فعالیت جدی در صنعت تلگراف اختصاص داد. او در خلال سالهای ۱۲۴۹ تا ۱۲۵۴ خورشیدی (۱۸۷۰ تا ۱۸۷۵ میلادی) با جدیت در پروژههای مشترک مرتبط با این صنعت فعالیت کرد. در آن زمان، انحصار صنعت تلگراف در آمریکا، در اختیار شرکت وسترن یونیون بود.
ادیسون یک کارآفرین مستقل بود که اختراعاتش را به شرکتهای مختلف میفروخت. او با رقبای وسترن یونیون همکاری میکرد و یکی از پروژههای اصلیاش، تلگراف اتوماتیک بود که با ترکیب برق و شیمی کار میکرد. اگرچه این اختراع موفقیت چندانی را در بازارهای نصیب ادیسون و شرکا نکرد، اما او در خلال ساخت این دستگاه، با علم شیمی آشناتر شد.
آشنایی با شیمی و اصول پایههای آن، زمینهها را برای اختراعات بعدی توماس ادیسون از جمله خودکار برقی و دستگاه تکثیر فراهم کرد. در نهایت، همین تحقیقات منجر به اختراع گرامافون در سالهای بعدی شدند.
ادیسون در کنار نسخهی دوم گرامافون
یکی از اختراعات بحث برانگیز ادیسون، تلگراف با قابلیت ارسال و دریافت ۴ پیام بود. او این اختراع را با هدف فروش به وسترن یونیون طراحی کرد اما جی گولد از بزرگان صنعت ریلی و وال استریت در آن زمان، در آذر سال ۱۲۵۳ (دسامبر سال ۱۸۷۴) با پرداخت بیش از ۱۰۰ هزار دلار پول نقد، سهام و اوراق قرضه به ادیسون، این اختراع را تصاحب کرد. این هزینه، تا آن زمان گرانترین پرداخت در ازای یک اختراع بود.
منلو پارک
ادیسون در عقد قرارداد و جذب مشتری استعداد بالایی داشت اما به همان اندازه در خرج کردن درآمدش ناشی بود. در واقع سرعت خرج کردن توماس از سرعت کسب درآمدش بسیار بیشتر بود. او در سال ۱۲۵۰ خورشیدی (۱۸۷۱ میلادی) با دختری ۱۶ ساله با نام مری استیلول ازدواج کرد. آنها در سال ۱۲۵۴ شمسی (۱۸۷۵ میلادی) به خاطر بیتجربگی در هزینههای زندگی و کسبوکار، با مشکلات معیشتی متعددی روبرو شدند.
پایههای اختراعات بزرگ ادیسون در منلوپارک شکل گرفتندادیسون برای کاهش هزینهها و همچنین طمع برای خرج کردن پول، در پاییز ۱۲۵۴ (پایان سال ۱۸۷۵) پدرش را به منلوپارک نیوجرسی دعوت کرد تا به کمک یکدیگر، یک آزمایشگاه در این منطقه تأسیس کنند. خود ادیسون نیز در سال ۱۲۵۵ شمسی (۱۸۷۶ میلادی) به آنجا نقل مکان کرد. دو دستیار حرفهای در ساخت و توسعهی این آزمایشگاه و کارگاه با خانوادهی ادیسون همکاری کردند. چارلز بچلر متولد ۱۲۲۵ خورشیدی (۱۸۴۶ میلادی) شهر منچستر و یک مهندس مکانیک و ساخت تولید بود. دستیار دیگر، مهندس اهل سوئیس جان کروزی بود که وظیفهی نقشهکشی و طراحی ماشینآلات را بر عهده داشت.
آزمایشگاه منلوپارک، بازسازی شده در موزهی هنری فورد
بچلر دستیار بسیار فعال ادیسون بود که طرحهای او را بهخوبی اجرا میکرد. او همیشه در کنار استاد خود بود و در پروژههایی همچون گرامافون و تلفن نیز وظیفهی انجام کارهای مرتبط با شنوایی را بهجای ادیسون بر عهده داشت.
ادیسون اکثر ساعات روز را در منلو پارک و آزمایشگاههای آن سپری میکرد. او در یکی از آزمایشها در بررسی کابلهای زیر آبی برای تلگراف اتوماتیک، متوجه تغییرات مقاومت الکتریکی کربن بر اثر فشار وارده شد. این کشف، یکی از دستاوردهای بزرگ تئوری او در تحقیقات بود که در نتیجهی آن، یک رلهی فشاری با استفاده از کربن تولید کرد. این رله بهجای آهنرباهای معمولی در تجهیزات مختلف ادیسون، برای تنظیم جریان الکتریکی استفاده شد.
رقابت بر سر ثبت پتنت تلفن، به سود گراهام بل پایان یافتادامهی تحقیقات ادیسون روی رلهی فشاری، بهسمت اختراع تلفن پیش میرفت اما الکساندر گراهام بل پیش از او و همکارانش، این دستگاه را به نام خود ثبت کرد. بههرحال توماس باز هم تحقیقات روی این رلهی کربنی را ادامه داد و تجهیزی با کربن تولید کرد که هنوز در گوشیهای تلفن و میکروفنها استفاده میشود.
اختراع گرامافون
بسیاری از اختراعات ادیسون، در پاسخ به نیازهای بازار طراحی و ساخته شدند. البته شانس و اقبال و قرار گرفتن در زمان مناسب در مکان مناسب نیز در برخی اختراعات به کمک این دانشمند آمد. باید گفت که اخلاقیات خود او برای امتحان کردن پدیدههای جدید نیز در این موفقیتها نقش داشت. وقتی اتفاقی خارج از انتظار در مسیر توسعهی یکی از اختراعات رخ میداد، ادیسون با آغوش باز از تغییر در مسیر تحقیقات و پرداختن به موضوع جدید، استقبال میکرد.
طرحی از نسخهی اول گرامافون
در سال ۱۲۵۶ (۱۸۷۷)، یکی از همان اتفاقهای مشهور باعث شد تا بزرگترین اختراع ادیسون یعنی گرامافون متولد شود. تلفن در آن زمان بهعنوان نوعی تلگراف صوتی شناخته میشد. ادیسون تلاش میکرد تا این دستگاه را برای بهبود ارتباطات تلگرافی توسعه دهد و بهنوعی آن را با تلگراف اتوماتیک خود ترکیب کند. به هرحال او تحقیقات دانشمندانی همچون لئون اسکات فرانسوی را ادامه داد تا امواج صوتی و تصویر آنها را بهتر درک کند.
ادیسون فرض تحقیقات خود را بر این گذاشته بود که با اتصال یک قطعهی نوک تیز به گیرندهی صوتی، و حک کردن لرزشهای آن روی کاغذ ادامه دار، میتوان تصویری از صوت ارسال شده ترسیم کرد. او در نهایت با پیشرفت این تحقیقات و جایگزینی کاغذ با صفحهی قلعاندود شده، توانست گرامافون را معرفی کند. پس از این موفقیت، واکنشهای گوناگونی به اختراع ادیسون شد و او به شهرتی جهانی دست یافت. البته تبدیل شدن این اختراع از وسیلهای آزمایشگاهی به یک تجهیز عمومی، ۱۰ سال زمان نیاز داشت.
لامپ رشتهای
یکی دیگر از نتایج تحقیقات ادیسون روی کربن و ارتباط آن با الکتریسیته، پس از گذشت مدت کوتاهی از موفقیت گرامافون، پدیدار شد. داستان این اختراع نیز نوعی تصادف در تحقیقات دیگر ادیسون بوده است. در سال ۱۲۵۷ شمسی (۱۸۷۸ میلادی)، چند دانشمند برای اندازهگیری تغییرات دمایی ایجاد شده بر اثر کسوف، نیاز به یک تجهیز اندازهگیری بسیار دقیق داشتند. آنها برای این منظور به ادیسون مراجعه کردند و او هم با استفاده از همان اختراع کربنی خود، یک اندازهگیر اشعه (Micro Tasimeter) برای آنها طراحی کرد.
پتنت لامپ رشتهای ادیسون
در آن سالها، تلاش برای استفاده از نور ساطع شده از قوسهای الکتریکی در دنیای فناوری به اوج خود رسیده بود. ادیسون و همراهانش با توجه به اختراع بعدی به فکر ساخت چراغی شبیه به چراغهای گازی افتادند. چالش اصلی این بود که مادهی مصرفی این چراغ بر اثر عبور جریان شدید الکتریسیته مصرف نشود (نسوزد).
جیپی مورگان و وندربیلتس، اولین سرمایهگذاران شرکتهای ادیسون بودندادیسون برای حل چالش بالا، بهکارگیری مایکروتاسیمیتر را در نظر گرفت تا جریان وارد شده به لامپ را کنترل کند. او با تکیه بر فرضیات خود با قدرت اعلام کرد که توانایی ساخت لامپی الکتریکی با امنیت، پایداری و هزینهی پایین را دارد. ساخت چنین لامپی، برای ۵۰ سال بحث اصلی و جزو پروژههای شکستخوردهی مخترعان بود؛ اما موفقیتهای قبلی ادیسون باعث شد تا ادعایش برای ساخت لامپ، جدی گرفته شود.
موفقیتهای قبلی و شهرت ادیسون باعث شد تا گروهی از بزرگان دنیای سرمایهگذاری مانند جیپی مورگان و وندربیلتس سرمایهای بالغ بر ۳۰ هزار دلار برای تحقیق و توسعهی این اختراع جدید و تأسیس شرکت تولید لامپ ادیسون اختصاص دهند.
اولین لامپ رشتهای ساخته شده در شرکت Edison
ادیسون در اولین طرح خود برای استفاده از لامپهای الکتریکی، مدار موازی را پیشنهاد داد. در نتیجهی استفاده از این مدار، در صورت سوختن یکی از لامپهای الکتریکی، عملکرد بقیهی آنها دچار اختلال نمیشود. برخی محققان معتقد بودند این مدار پایداری لازم را نخواهد داشت اما اشکال آنها، استفاده از لامپهای با مقاومت پایین در مدار موازی بود. بههرحال ادیسون به این نتیجه رسید که باید لامپی با مقاومت بالا تولید شود و تحقیقات خود را روی این موضوع متمرکز کرد.
فرانسیس اپتون یکی از دستیارهای ادیسون در این پروژه بود. او فارغالتحصیل رشتهی علوم از دانشگاه پرینستون بود. اپتون در سال ۱۲۵۷ (۱۸۷۸) به آزمایشگاه ادیسون ملحق شد و تخصص مورد نیاز در زمینههای نظری و ریاضیاتی را به تیم منتقل کرد. خود ادیسون چنین تخصصی نداشت و اپتون بهنوعی مکمل او در بحثهای نظری بود. ادیسون در جایی گفته بود که در زمان تحقیق روی لامپهای رشتهای، حتی با قانون اهم نیز آشنا نبوده است. در واقع او بیشتری فردی تجربهگرا بود و حتی برخی اوقات توانایی توضیح روش رسیدن به نتایج خود را نیز نداشت.
کشتی شرکت اورگان، اولین محل تجاری که لامپهای رشتهای ادیسون در آن نصب شد
تحقیقات مشترک ادیسون و اپتون باعث شد تا آنها در تابستان سال ۱۲۵۸ خورشیدی (۱۸۷۹ میلادی) یک مولد الکتریکی (ژنتراتور) تولید کنند. این سیستم کمی از شکستهای ادیسون در ساخت لامپ رشتهای را پوشش داد و او ابتدا به جای معرفی لامپ، سیستم توزیع نیروی برق را پیشنهاد داد. او و تیمش چند ماه بعد توانستند لامپی تقریبا پایدار با استفاده از رشتههای پلاتینیوم بسازند. البته قیمت بالای این ماده، کاربردی بودن طرح ادیسون را با چالش روبرو میکرد.
بههرحال تحقیقات ادامه پیدا کرد و با تمرکز روی ایجاد خلأ در لامپهای رشتهای، ادیسون و تیمش در تابستان ۱۲۵۹ (۱۸۸۰) توانستند فیبرهای بامبو با پوشش کربن را بهعنوان مادهی پایدار برای رشتههای لامپ معرفی کنند. اولین مکانی که بهصورت کامل از سیستم روشنایی لامپهای ادیسون استفاده کرد، شرکت چاپ Hinds and Ketcham بود. این پروژه در سال ۱۲۶۰ شمسی (۱۸۸۱ میلادی) و در نیویورک، اجرا شد.
پس از موفقیت در تولید لامپهای رشتهای پایدار، اکثر قراردادهای ادیسون و تیمش مربوط به پیادهسازی سیستمهای توزیع برق بود. آنها در مناطق مختلف از کریستال پالاس تا لندن و منهتن، پروژهی برقرسانی را اجرا کردند. پیادهسازی سیستمها به سرعت در مکانهای مختلفی اعم از رستورانها و سالنهای تئاتر انجام میشد و شهرت ادیسون بهعنوان بزرگترین مخترع جهان، روز به روز افزایش مییافت.
ساخت لامپ رشتهای و توزیع منطقهای برق، شهرت ادیسون را جهانی کرددر مسیر ساخت لامپ رشتهای ادیسون، یک کشف بزرگ دیگر نیز اتفاق افتاد که ۱۵ سال بعد، منجر به کشف نهایی الکترون توسط جی.جی تامسون شد. در سال ۱۲۶۰ شمسی (۱۸۸۱ میلادی)، ویلیام جی. همر یکی از متخصصان منلوپارک و مسئول آزمایش حباب لامپها متوجه شد که یک نور آبی رنگ در اطراف قطب مثبت لامپ ایجاد میشود. در بخش منفی نیز سیم و حباب لامپها کمی سیاه میشدند. این اثر در آن زمان بهعنوان سایهی شبح همر شناخته شده و پس از ثبت پتنت لامپ نیز لقب اثر ادیسون را برای آن انتخاب شد. در نهایت بررسی این اثر بود که کشف الکترون و ورود به دنیای الکترونیک را به همراه داشت.
ادیسون پس از شروع پروژهی برقرسانی منهتن، تحقیقات خود را به نیویورک منتقل کرد و منلوپارک نیز تنها بهعنوان یک خانهی تابستانی استفاده میشد. همسر او در سال ۱۲۶۳ (۱۸۸۴) دچار بیماری سختی شد و از دنیا رفت.
آزمایشگاه ادیسون
ادیسون در بهمن ۱۲۶۴ (فوریهی سال ۱۸۸۶) با دختری ۲۰ ساله به نام مینا میلر ازدواج کرد. توماس در آن زمان ۳ فرزند داشت و پس از ازدواج، زمینی را در وست اورنج نیوجرسی خریداری کرده و خانه و آزمایشگاه جدید خود را در آنجا تأسیس کرد. ادیسون قصد داشت آزمایشگاه جدید را به مجهزترین مرکز تحقیقات صنعتی جهان تبدیل کند.
آزمایشگاه جدید ادیسون زادگاه مصحولات متنوعی همچون گرامافون، صنعت فیلمبرداری و باتریهای آلکالاین بود. توماس در این مرکز جدید زمان زیادی را به مدیریت کارهای خود میگذراند و کمکم از یک مخترع، به یک تاجر و مدیر کسبوکار تبدیل شده بود. تولید انبوه لامپهای رشتهای و گرامافون، تحقیقات او را بر عهدهی نیروهای دانشگاهیاش گذاشته بود.
ادیسون در کنار تمام فعالیتهای گفته شده، ۱۰ سال از انرژی خود را روی یک پروژهی پرریسک برای ساخت یک تجهیز استخراج معدن متمرکز کرد که بهنوعی بزرگترین بحران زندگی کاری او شد.
Thomas Edison در سالهای پیری در آزمایشگاه
همانطور که گفته شد، اولین دستاورد بزرگ آزمایشگاه جدید، تجاریسازی گرامافون نام داشت. این نسخه، بهنوعی بهبودیافتهی اختراع ادیسون بود و در آن بهجای ورقههای قلعاندودشده از مقوای واکس زده استفاده شد. ۲ سال بعد، جادوگر منلوپارک ادعا کرد که گرامافون را به محصولی بینقص تبدیل کرده است. البته ادعای او صحیح نبود.
نهاییسازی گرامافون و آماده شدن آن برای استفادهی عموم، تا پایان دههی ۱۲۷۰ شمسی (۱۸۹۰ میلادی) به طول انجامید. پیش از آن، ادیسون تجهیزات تولید و ضبط صدا را در کنار آزمایشگاه خود تأسیس کرد. در آنجا بود که تمامی مشکلات مکانیکی این دستگاه حل و به محصولی سودده تبدیل شد.
صنعت فیلمبرداری
ادیسون در کنار کار کردن روی پروژهی گرامافون، به فکر این بود که با ترکیب کردن آن با دستگاهی به نام Zeotrope بیش از پیش بین مردم محبوب کند. این دستگاه، تصاویر ثبت شده پشت سر هم را به تصویری تقریبا متحرک تبدیل میکرد. بررسی و اجرای این پروژهی جدید بر عهدهی ویلیام کی.ال دیکسون بود. دیکسون یکی از کارمندان ادیسون و علاقهمند به تصویربرداری بود.
کینتوگراف ادیسون
در سال ۱۲۶۷ (۱۸۸۸)، ادیسون و دیکسون پس از بررسی طرحهای بسیاری از عکاسان اروپایی که در صدد ضبط تصاویر متحرک بودند، موفق شدند یک نمونه دوربین کاربردی به همراه دستگاهی برای تماشای فیلمها، بسازند. نام این دستگاهها Kinetograph و Kinetoscope بود.
هماهنگ کردن صدا و تصویربسیار دشوار بود و از مسیر تولید فیلمها حذف شددر آن زمان، هماهنگ کردن و اتصال صدا به فیلم، کاری بسیار دشوار و وقتگیر بود. به همین دلیل، ساخت فیلمهای دارای صدا کنار گذاشته شده و پدیدهای بهنام فیلم صامت متولد شد. ادیسون، اولین فیلم تاریخ را در آزمایشگاه خود با نام Black Maria در سال ۱۲۷۲ خورشیدی (۱۸۹۳ میلادی) تولید کرد. کینتوسکوپ هم سال بعد با موفقیت معرفی شد. این دستگاه یک سوراخ داشت و تنها یک نفر میتوانست فیلم را از آن تماشا کند.
مخترعان رقیب ادیسون، سیستمهایی برای انتقال تصویر به صفحات نمایش ساختند و کسبوکار کینتوسکوپ را با چالش روبرو کردند. در نتیجه، ادیسون یک پروژکتور را از توماس آرمات خریداری کرد و برای رونمایی از سیستم جدید، یک آگهی عمومی چاپ کرد. او این سیستم نمایش جدید را با نام Vitascope، آخرین اعجاز ادیسون معرفی کرد.
باتریهای آلکالاین
یکی دیگر از نتایج تحقیقات روی گرامافون، باتریهای قلیایی یا آلکالاین بود. ادیسون این باتریها را برای تأمین انرژی گرامافون تولید کرد؛ چرا که در آن زمان بسیاری از خانهها هنوز برق نداشتند. البته ۲۰ سال زمان نیاز بود تا تمام چالشها و دشواریهای تولید باتریهای کاربردی برطرف شود. ادیسون در سال ۱۲۸۸ (۱۹۰۹) به تأمینکنندهی اصلی باتری برای زیردریاییها و ماشینهای برقی تبدیل شد.
باتریهای ساخته شده توسط ادیسون در یک نمایشگاه محلی
مخترغ گرامافون پس از کسب موفقیت در تولید باتری، حتی یک کارخانهی تولید خودروی برقی نیز تأسیس کرد. در سال ۱۲۹۰ شمسی (۱۹۱۲ میلادی)، هنری فورد که یکی از طرفداران اصلی ادیسون بود، از او درخواست کرد تا یک باتری برای استارت خودرو طراحی کند. او این باتری را برای استفاده در خودروی مدل T خود نیاز داشت. این همکاری، شروع دوستی طولانیمدت این دو آمریکایی بزرگ بود. ارتباط آنها تا جایی پیش رفت که فورد در اکتبر سال ۱۳۰۸ خورشیدی (۱۹۲۹ میلادی) جشنی به مناسبت سالگرد ۵۰ سالگی ساخت لامپ رشتهای برگزار کرد. این جشن، یک تحسین جهانی از دستاوردهای ادیسون در دنیای فناوری بود.
دستگاه استخراج معدن
اغلب یافتهها و اختراعات ادیسون در حوزهی برق و ارتباطات بودهاند؛ اما در پایان دههی ۱۲۶۰ (۱۸۸۰) و ابتدای ۱۲۷۰ (۱۸۹۰)، او زمان زیادی را روی طراحی و تولید یک دستگاه استخراج معدن گذاشت. این دستگاه قرار بود با سیستم آهنربایی، تجزیهی سنگهای معدنی را آسان کند. ادیسون پیش از این و در خلال تلاش برای استفاده از پلاتینیوم در لامپ رشتهای، روی پروژهی تجزیهی سنگهای معدنی کار کرده بود.
سهام شرکت باتریسازی ادیسون
دستگاه ادیسون قرار بود پلاتینیوم را از سنگهای معدنی فلزی استخراج کند. در دههی ۱۲۶۰ شمسی (۱۸۸۰ میلادی)، قیمت سنگ آنها به مقدار قابل توجهی افزایش پیدا کرد. اگر دستگاه جدید میتوانست آهن را از سنگهای با کیفیت پایین استخراج کند، بسیاری از معادن نیمه تعطیل بار دیگر به چرخهی استخراج باز میگشتند. ادیسون ۱۴۵ معدن قدیمی را خریداری و مرکز تحقیقاتی اصلی خود را نیز در معدن Ogden در نزدیکی نیوجرسی تأسیس کرد.
بزرگترین شکست مالی ادیسون، در تلاش برای ساخت این دستگاه شکل گرفتThomas Edison هیچگاه نتوانست چالشهای مهندسی ساخت این دستگاه را حل کند. با کاهش قیمت سنگ آهن در میانههای دههی ۱۲۷۰ (۱۸۹۰)، پروژهی او دیگر صرفهی اقتصادی نیز نداشت. بههمین دلیل ادیسون پروژه را بهنوعی تعطیل کرد. گفته شده که ایدههای او در این پروژه بعدا به روشهای بهینه برای ساخت سیمان منجر شدهاند.
او تا آن زمان مقدار زیادی از سهام خود در شرکت جنرال الکتریک را فروخته بود و تنها بخش کوچکی از آن را در اختیار داشت. این پروژه باعث شده بود تا علاوه بر فروش سهام به قیمت بسیار پایین، او از دنیای الکتریسیته و روشنایی نیز تاحدودی دور شود.
بههرحال این شکستها، هیچگاه طمع ادیسون برای نوآوری و اختراع را خاموش نکردند. اگرچه آخرین تحقیقات او موفقیتهایی قابل مقایسه با اختراعات اولیه نداشتند، اما تا دههی ۸۰ زندگی باز هم به تحقیق و مطالعه میپرداخت.
دولت آمریکا در خلال جنگ جهانی اول از ادیسون درخواست کرد تا در تیم مشاورهی نیروی دریایی فعالیت کند. این هیئت، اختراعات ارائه شده به ارتش آمریکا را آزمایش و بررسی میکرد. ادیسون در پروژههای متعدد همچون آشکارسازهای زیردریایی و تکنیکهای مکانیابی اسلحهها فعالیت کرد. او پس از مدتی اعلام کرد که تنها در پروژههای دفاعی همکاری خواهد کرد و تا پایان عمر نیز، نقش نداشتن در ساخت اسلحه را جزو افتخارات خود میدانست.
ادیسون در کنار فورد و فیرسون
ماجرای کشمکش میان تسلا و ادیسون
مقالههای مرتبط:
ادیسون رقابت و کشمکشی طولانی مدت با نیکولا تسلا، نابغهی مهندسی برق داشت. تسلا در دانشگاه تحصیل کرده بود و نبوغ زیادی از خود نشان میداد. او مدتی را نیز بهعنوان کارمند برای ادیسون کار کرده بود. این دو در سال ۱۲۶۴ (۱۸۸۵) مسیرشان را از هم جدا کردند و از آن زمان، در مجامع عمومی به بهانههای مختلف با هم بحث داشتند. بحث اصلی این دو دانشمند، در مورد برق جریان مستقیم (ادیسون) و برق جریان متناوب (تسلا) بود.
تسلا در سالهای بعد با جورج وستینگهاوس از رقبای اصلی ادیسون همکار شد و این همکاری، یکی از بزرگترین دشمنیهای تاریخ مهندسی برق را به همراه داشت. ادیسون در این رقابت از روشهای غیراخلاقی نیز استفاده کرد. او برای فریب مردم در مورد خطرات جریان متناوب، نمایشهایی با اتصال برق به حیوانات برگزار میکرد. یکی از مشهورترین این نمایشها، فیلی به نام تاپسی بود که در یک نمایش در سال ۱۲۸۲ (۱۹۰۳) به قتل رسید.
نیکولا تسلا
این دو دانشمند طرفداران و پیروان خاص خود را نیز دارند. برخی از طرفداران تسلا، ادیسون را فردی فریبکار میدانند که حتی برخی اختراعات تسلا را به نام خود ثبت کرده است. بههرحال ادیسون در بین برخی دیگر از فعالان جوامع علمی نیز محبوبیت بالایی ندارد و آنها، او را بیش از مخترع بودن، تاجر میدانند.
همانطور که گفته شد، ادیسون در زمینههای علمی متعدد اختراعات ثبت کرده است. ساخت اولین لاستیک کاربردی در آمریکا توسط او و با همکاری هنری فورد و هاروی فیرستون انجام شد. او اولین دستگاه تصویربرداری اشعهی X با نام فلئوروسکوپ را ساخت و همچنین تولید فنول در آمریکا برای اولین بار توسط این مخترع انجام شد.
زندگی شخصی و مرگ
ادیسون از همسر اولش ماری سه فرزند داشت. ماریون استل ادیسون، توماس آلوا ادیسون جونیور و ویلیام لزلی ادیسون، فرزندان او بودند. مری در ۲۹ سالگی و در ۱۹ مرداد ۱۲۶۳ (۹ آگوست ۱۸۸۴) از دنیا رفت. دلیل مرگ او یا تومور مغزی یا اوردوز داروی مورفین بوده است. در آن سالها، مورفین دارویی عادی برای بیماریهای مختلف در زنان بود.
در کنار خودروی الکتریکی مجهر به باتری Edison
ادیسون در ۳۹ سالگی بار دیگر ازدواج کرد. همسر دوم او، مینا میلر، دختر یک مخترع مشهور به نام لوئیس میلر، مؤسس شرکت Chautauqua بود. ثمرهی ازدواج دوم نیز سه فرزند به نامهای مدلین ادیسون، چارلز ادیسون و تئودور میلر ادیسون بود. توماس آلوا ادیسون جونیور، علاقه داشت تا مانند پدرش به کسبوکار فناوری و اختراع وارد شود. او در صنعت روغن مار برای مدتی فعالیت کرد اما هیچگاه موفقیت زیادی به دست نیاورد. بهعلاوه کارهای او مشکلاتی را نیز برای پدر به همراه داشت. او دستگاههای مختلف و عموما ناموفقی تولید کرده و در بازار بهنام «آخرین اختراع ادیسون» عرضه میکرد.
مقالههای مرتبط:
بحرانهای ایجاد شده توسط ادیسون جونیور به حدی زیاد شد که پدر، در دادگاه از او شکایت کرد. در نهایت ادیسون بزرگ قبول کرد که با پرداخت ۳۵ دلار در هفته (معادل ۹۵۳ دلار امروزی)، اجازهی استفاده از برند ادیسون را از پسرش سلب کند. توماس جونیور از آن به بعد از عنوان برتون ویلارد برای خود استفاده میکرد.
مخترع باتریهای آلکالاین تا سالهای پایانی عمر هنوز هم فعال و پرانرژی بود. او در سال ۱۳۰۷ خورشیدی (۱۹۲۸ میلادی) به سازمان غیرانتفاعی Civitan Club پیوست که با هدف کمک به جامعه فعالیت میکرد. او به این گروه اعتقاد زیادی داشت و بر این باور بود که فعالیتهایی مفید و کاربردی برای جامعه و کل آمریکا در آن جریان دارد. او برخی اوقات دوست صمیمیاش هنری فورد را نیز به جلسات انجمن میبرد.
آکهی تبلیغاتی سیستم نمایش فیلم Vitascope
چند ماه پیش از مرگ ادیسون، شرکت خط آهن لاکوانا، قطارهای برقی برونشهری را معرفی کرد. انتقال برق برای این خط جدید، با استفاده از سیستم برقرسانی جریان مستقیم ساخت ادیسون انجام میشد. بزرگترین مخترع تاریخ آمریکا در آن زمان وضعیت جسمانی مناسبی نداشت اما با کمال میل در مراسم رونمایی از این خط آهن حضور یافت و حتی مسیر ابتدایی کوتاهی را نیز بهعنوان لکوموتیوران قطار برقی طی کرد.
این خط آهن تا ۵۴ سال بعد در شمال نیوجرسی مشعول به کار بود تا این که در سال ۱۳۶۳ (۱۹۸۴) بازنشسته شد. پلاکی که نشاندهندهی رانندگی ادیسون با این خط ریلی بوده است امروز در ترمینال لاکوانا در هوبوکن برای بازدید عموم قرار داده شده است.
توماس ادیسون از یک رژیم عجیب و غریب غذایی پیروی میکرد که در آن زمان مشهور بود. این رژیمها بدون پشتوانهی علمی و با محدود کردن تغذیهی افراد، سلامتی و کاهش وزن را به آنها وعده میدادند. تنها مایع نوشیدنی رژیم ادیسون، کمی شیر بود که هر سه ساعت یک بار آن را مینوشید. او اعتقاد داشت این رژیم سلامتیاش را باز میگرداند. (البته صحت این داستان بهطور کامل تأیید نشده است.)
تمبر یادبود توماس ادیسون
توماس آلوا ادیسون، در ۲۵ مهر ۱۳۱۰ (۱۸ اکتبر سال ۱۹۳۱) بر اثر بیماری دیابت در خانهاش در گلنمونت از دنیا رفت. جسد او در پشت همین خانه به خاک سپرده شد. نکتهی جالب توجه این است که آخرین تنفس ادیسون در یک لولهی آزمایش در موزه ی هنری فورد در نزدیکی دیترویت نگهداری میشود. بهعلاوه، یک ماسک مرگ از صورت ادیسون و طرحی از دستهای او نیز ساخته شد.
جوایز و افتخارات
رئیس جمهور فرانسه در سال ۱۲۶۰ شمسی (۱۸۸۱ میلادی) نشان لژیون دونور را به توماس ادیسون اهدا کرد. در سال ۱۲۶۶ (۱۸۸۷)، مدال ماتئوچی و پس از آن در سال ۱۲۶۹ (۱۸۹۰)، عضویت در انجمن سلطنتی علوم سوئد به این دانشمند اهدا شد. مدال جان اسکات و مدال ادوارد لانگسترث در سال ۱۲۶۸ (۱۸۸۹)، از دیگر جوایز مخترع آمریکایی در قرن ۱۹ میلادی بود.
شهری در ایالت نیوجرسی، بهنام ادیسون ثبت شده استمدال آمریکایی جان فریتز در سال ۱۲۸۷ (۱۹۰۸) به ادیسون اهدا شد. او در سال ۱۲۹۴ (۱۹۱۵) نیز از طرف مؤسسهی فرانکلین، مدال اختصاصی فرانکلین را دریافت کرد. نیروی دریایی ایالات متحده در سال ۱۲۹۹ (۱۹۲۰)، نشان خدمات برجستهی خود را به ادیسون اهدا کرد. ۳ سال بعد، جایزهی اختصاصی ادیسون در انجمن مهندسان برق آمریکا طراحی شده و توماس، اولین دریافتکنندهی آن شد. مدال طلای کنگره و عضویت در آکادمی ملی علوم، افتخارات دیگر ادیسون در آمریکا هستند.
ایالات متحدهی آمریک، از سال ۱۳۶۲ (۱۹۸۳)، روز ۲۲ بهمن (۱۱ فوریه) یعنی تاریخ تولد ادیسون را بهعنوان روز مخترع نامگذاری کرده است. مجلهی لایف، در ویژهنامهای در سال ۱۳۷۱ (۱۹۹۷)، ادیسون را در صدر فهرست ۱۰۰ فرد تأثیرگذار در ۱۰۰۰ سال گذشته قرار داد.
مجسمهی ادیسون در موزهی پورت هورون
یادگارهای توماس ادیسون
مکانهای بسیاری در آمریکا و دیگر نقاط جهان به نام ادیسون ثبت شدهاند. شهر ادیسون در نیوجرسی و دانشگاه ایالتی توماس ادیسون، از مشهورترین مکانها هستند. دبیرستانها و دانشکدههای متعددی نیز در آمریکا به نام این دانشمند بزرگ ثبت شدهاند. شهر آلوا در فورت میرز نیز از نام میانی این دانشمند استفاده کرده است.
پدر اسطورهی فوتبال یعنی پله، فرزندش را به احترام این مخترع آمریکایی ادسون نام گذاشت که بهصورت تصادفی در اسناد ثبتی Edison نوشته شد. سه پل در آمریکا نیز به نام ادیسون نامگذاری شدهاند. این پلها در نیوجرسی، فلوریدا و اوهایو قرار دارند.
بزرگترین یادگار تاریخی توماس ادیسون، در محل زندگیاش در گلنمونت قرار دارد. این منطقه به نام Edison National Historic Site شناخته میشود. در شهر ادیسون نیوجرسی نیز یک برج یادگار و موزه به نام این مخترع ساخته شده است. حتی در شهر بیمونت تگزاس که ادیسون هیچ سفری به آنجا نداشته است، یک موزه به نام او قرار دارد.
شرکت بزرگ جنرال الکتریک، یکی از قدیمیترین یادگارهای ادیسون است که پس از ادغام شرکت او با توماس هیوستون تأسیس شد. شرکتهای بزرگ دیگر همچون Commonwealth Edison ،Edison International ،Detroit Edison و بسیاری شرکتهای دیگر نیز نام این کارآفرین بزرگ آمریکایی را یدک میکشند.
-
۲۶ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۳ شرکتهای بزرگ دنیا ۰ نظر
می گویند داستان سونی در یک فروشگاه بزرگ در توکیو آغاز شد، جایی که در آنجا روز هفتم مه سال ۱۹۴۶ ماسارو ایبوکا و آکیو موریتا شرکت مشترک خویش را با نام «توکیو تسوشین کوگیو» تاسیس کردند. بدین ترتیب دو مهندس نابغه در خاکسترهای جنگ جهانی دوم یک اسطوره را آغاز کردند. البته شاید دانستن این تاریخ به عنوان نقطه شروع داستان خیلی درست نباشد، زیرا ایبوکا و موریتا یک دیدار مهم را هم قبل از آن انجام داده بودند _ حدود ده ماه قبل از بمباران هیروشیما. ژاپن پاییز ۱۹۴۴ را می گذراند: «تقریباً هر روز هواپیماهای بی-۲۹ از بالای سرمان می گذشتند. این هواپیماها پس از ریختن بمب های خود بر روی توکیو، کاوازاکی و یوکوهاما به هنگام بازگشت آسمان منطقه ما را در اشغال خویش در می آوردند.» موریتا در کتاب زندگینامه خویش با ذکر جملات فوق به یادآوری آن دوران می پردازد. تا آن زمان جوان ۲۳ ساله تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فیزیک در اوزاکا به پایان رسانده بود و یک دوره آموزش افسری را هم تمام کرده بود. او در مهمترین پروژه تحقیقاتی ارتش به کار اشتغال داشت: واحدی ویژه با بودجه ای که در آن زمان یک رکورد بود (۲۰۰ میلیون ین) تسلیحات و بمب های هدایت شونده و تجهیزات دید در شب ابداع می کرد. موریتا می نویسد: «برای من بسیار جذاب و وسوسه برانگیز بود که در تیم اجرای پروژه حضور داشته باشم.»
ایبوکا که دوازده سال بزرگتر از شریکش بود نیز عضو کلیدی همین گروه بود. وی یک مسیحی متعصب محسوب می شد و به عنوان مهندس فنی در نیروی دریایی فعالیت می کرد. مهمترین موفقیت او تا آن زمان اختراع اولین دستگاه ژاپنی ویژه جست وجوی زیردریایی به حساب می آمد. ۱۴۰ عدد از دستگاه های مذکور از اوایل سال ۱۹۴۴ در نیروی هوایی امپراتوری به خدمت گرفته شدند. سال ۱۹۹۶ به مناسبت پنجاهمین سال تولد شرکت تاریخچه آن منتشر شد. در این تاریخچه از دستگاه جست وجوگر یاد شده به نیکی یاد شد و اختراع ایبوکا چنین توصیف گردید: «گزارشی که بعد از اتمام جنگ منتشر شد نشان داد که این دستگاه تا چه حد کارآیی دارد.» البته در این گزارش ذکر نشده که چه تعداد از زیردریایی های آمریکایی با کمک دستگاه های جست وجوگر مذکور هدف قرار گرفته اند.
ایبوکا و موریتا برای اولین بار در پاییز ۱۹۴۴ با یکدیگر ملاقات کردند- آن هم در مقام دو عضو گروه فوق سری موسوم به «کمیته تحقیقات جنگ». آنها طی دیدار مذکور پیرامون نحوه دفاع از ارتش امپراتوری ژاپن در مقابل آمریکایی ها گفت وگو کردند. همین گفت وگوها مبنای تداوم همکاری اسطوره ای بنیانگذاران شرکت سونی شد. موریتا پیرامون همکاری های خویش با ایبوکا طی دوران جنگ می نویسد: «با گذشت زمان ما بدون آنکه موفق شویم کلاهک های جست وجوگر حرارتی را به مرحله نهایی برسانیم آشنایی و نزدیکی بیشتری نسبت به یکدیگر پیدا می کردیم.»
این دو کارشناس طی ماه های بعد مشترکاً تلاش می کردند کاری را انجام دهند که به لحاظ فنی غیر ممکن بود. همین رفتن به دنبال غیر ممکن ها بعدها یکی از اصولی بود که آنها در سونی پیروی می کردند، شرکتی که همواره خواسته همه ابداعات و کارها را خودش به تنهایی انجام دهد. از همان دوران ها هم بود که این دو نفر نسبت به آمریکا احساسی بین دوستی و نفرت پیدا کردند- بعدها گاه در آنها یکی از این دو احساس شدت می گرفت و مدتی بعد احساس دیگر. چنین برداشتی از آمریکا می تواند توجیه گر بلندپروازی ای باشد که سال ها بعد سونی با آن ایالات متحده را فتح کرد. مدت ها است که مارک سونی براساس نظرسنجی ها در آمریکا مطمئن ترین مارک در میان مردم محسوب می شود.
البته اوایل دستیابی به موفقیت مذکور اصولاً قابل تصور نبود. موریتا می نویسد: «خبر بمباران هیروشیما برایم غیر قابل درک و تصور بود. شکاف و فاصله تکنولوژیکی میان آمریکا و ژاپن فوق العاده زیاد به نظر می رسید.»
با همین تفکرات دوران پس از جنگ برای موریتا آغاز شد. او و ایبوکا هیچ فرصتی را از دست ندادند و بلافاصله دست به کار شدند. آنها از طریق روابط فامیلی خویش حامیان با نفوذی پیدا کردند- پدر موریتا یک کارخانه دار سرشناس (فعال در زمینه تولید مشروبات موسوم به ساکی) بود و پدر زن ایبوکا هم طی دوران جنگ سمت وزیر امور تربیت و پرورش ژاپن را بر عهده داشت. آنها از طریق حامیان با نفوذ خویش سرمایه لازم برای تاسیس شرکت را به دست آوردند و سونی اوایل سال ۱۹۴۶ تاسیس شد. ایبوکا طی سخنرانی خویش به مناسبت افتتاح شرکت اظهار داشت: «ما تکنولوژی مورد نیازمان را خود ابداع کرده و رواج می دهیم تا بدین ترتیب از مشکلاتی که شرکت های بزرگ به آن دچار هستند اجتناب کرده باشیم.» موریتا می گوید: «ما در آن زمان به دنبال محصولات جدید و اصولی کارآمد بودیم و می خواستیم کالاهای مصرفی کاملاً نوین و با ساختارهای اختصاصی روانه بازار کنیم.»
این ایده در مدیران سال های اخیر سونی هم وجود داشته است. در سال های اول تاسیس سونی سخنان ایبوکا و موریتا عمدتاً حول محور تقسیم وظایف در شرکت بود: پیرترها ابداع می کردند و جوان ترها فروشنده بودند. ایبوکا و موریتا از همان آغاز کار متفق القول بودند که نباید هیچ کدام از آنها به تنهایی تصمیم بگیرد. بدین ترتیب یکی از اصول مهم دستیابی به موفقیت توسط آنها شکل گرفت. به زودی در شرکت تنها کالاهایی تولید می شد که در تمام دنیا فروش داشتند. البته شروع فعالیت ها در ژاپن دشوار بود. توکیو تسوشین کوکیو (نام سابق سونی) سال ۱۹۴۶ اولین محصول خود را که یک پلوپز برقی بود طراحی کرد. در این پلوپز برنج به خوبی- نه خشک و نه خمیر- می پخت. دستگاه مذکور هیچگاه به بازار عرضه نشد. ابداع یک بالش الکتریکی گرم کننده اندکی موفقیت بیشتری به همراه آورد. این بالش در دوران پس از جنگ که کمبود دستگاه های گرم کننده وجود داشت می توانست مورد استقبال قرار گیرد، اما استفاده از آن غالباً به سوختن لباس ها و پتوها می انجامید. بالاخره شرکت توانست در سال ۱۹۵۰ با تولید اولین نوار ضبط صوت و دستگاه پخش آن در بازار ژاپن یک نقطه عطف پدید آورد. ایبوکا و موریتا در آن زمان بیش از صد کارمند داشتند، اما هنوز هم شرکت آنها کوچک و کم اهمیت بود.
این وضعیت در یکی از روزهای سال ۱۹۵۳ تغییر کرد. در آن روز آکیو موریتا برای اولین بار پا بر خاک آمریکا گذاشت. او به ایالات متحده سفر کرده بود تا در نیویورک یک گواهی اعطای مجوز را در شرکت «وسترن الکتریک» امضا کند. غول آمریکایی در آن زمان به موریتا امتیاز یک محصول کوچک را که در آزمایشگاه های موسوم به «بل» ابداع شده بود، فروخت: ترانزیستور. موریتا بعدها از آن اتفاق چنین یاد می کند: «هنگامی که قرارداد را امضا کردم، دست اندرکاران شرکت وسترن الکتریک برایم شرح دادند که اگر می خواستند محصولات مصرفی را به ترانزیستور مجهز کنند تنها می شد از این دستگاه در تولید تجهیزات تقویت شنوایی بهره گیرند. البته ما هم اصلاً علاقه ای به بازار کوچک دستگاه های شنوایی نداشتیم.» بدین ترتیب یک افسر ژاپنی توانست در نیویورک تنها هشت سال پس از جنگ با پرداخت ۲۵ هزار دلار یکی از مهم ترین اختراعات پس از کشف بمب اتم را از ابرقدرت جهان برباید. موریتا می نویسد: «من سوار بر موج امید شنا می کردم.» امید وی هم بیهوده و سراب نبود. چهار سال بعد آنها شروع به فروش اولین رادیوهای ترانزیستوری جیبی در دنیا کردند. ایبوکا و موریتا تا قبل از آن «با اعتقاد به برتری تکنولوژیکی غرب بزرگ شده بودند.» (به گفته موریتا)- اما از آن زمان به بعد خود تاریخ صنعت را رقم می زدند. هرگامی که آنها بر می داشتند قدمی برای رهایی از برتری غرب محسوب می شد.
مدتی پس از تولید کوچک ترین رادیوی دنیا اولین تلویزیون تمام ترانزیستوری دنیا، اولین دستگاه ضبط ویدیویی ترانزیستوری، یک سیستم تلویزیون رنگی «تری نیترون» و بسیاری ابداعات بزرگ شکل گرفتند. از میان ابداعات مذکور شاید بتوان گفت واکمن و دستگاه های استریوی قابل حمل در جیب شلوار تا به امروز مشهورترین آنها بوده اند. البته شکست هایی هم وجود داشته اند: از آنجایی که ایبوکا و موریتا مغرورتر از آن بودند که سیستم ابداعی ویدیویی خویش موسوم به بتاماکس را در اختیار دیگران قرار دهند، سیستم VHS که توسط رقیب اصلی یعنی شرکت ماتسوشیتا اختراع شده بود در جهان به قدرت اول بدل شده است. با این حال در مورد تکنولوژی «دیسک فشرده» (کمپاکت دیسک) که توسط سونی و فیلیپس ابداع شده بود، اشتباه مذکور تکرار نشد: امروز این نوع CD در سراسر جهان به یکی از لوازم عادی در منزل تبدیل شده است. بانیان تکنولوژی مذکور موفقیت های بزرگی را از این رهگذر به دست آورده اند.
موریتای پیر اواسط دهه هشتاد با روحیه ای که نشان از سرمستی جوانی داشت، نوشت: «رواج CD به معنای آغازی بر یک دوره جدید است: آدم موسیقی را دقیقاً به همان صورتی که نواخته شده می شنود- هیچ گونه صدای خش خش نوار و یا صدایی جانبی احساس نمی شود.» بدین ترتیب موریتا بار دیگر خود را به عنوان یک پیشرو و پیشگوی بزرگ مطرح کرد، زیرا به راستی بعد از آن دیگر هیچ کس نتوانست از نوارهای کاست معمولی در مقابل CD دفاع کند. البته تحقیقات و فناوری همواره تنها یکی از بسترهای فعالیت در داستان شرکت سونی بوده اند. عامل دوم و موتور مهم حرکت مفاهیمی بوده اند که بنیانگذاران شرکت از نتایج حاصل از جنگ جهانی دوم آنان را به دست آورده اند. احساس حسادت و رقابت با آمریکا همانقدر در ایبوکا و موریتا ریشه دوانده بودند که حس بخشش و اعتقاد به لزوم یادگیری از غرب. سال ها بعد از پایان جنگ ایبوکا در اتوبیوگرافی خویش اولین احساس خود از اشغالگران آمریکایی را چنان شرح می دهد که به خوبی رفتار سرسختانه و انعطاف ناپذیر بنیانگذاران سونی را می توان با آن توجیه کرد: «وقتی سلاح ها و تجهیزاتی را که بر بار کامیون های ارتش آمریکا از داخل خیابان های توکیو عبور داده می شدند می دیدم، پیش خودم فکر می کردم که ما با چه کشور قدرتمندی جنگیده ایم! در آینده باید حتماً به لحاظ فناوری از آمریکا سبقت جوییم.»
بدین ترتیب هنگام تاسیس شرکت در سال ۱۹۴۶ توجه به برتری آمریکا کاملاً محسوس بود. البته وقتی سال ۱۹۵۷ ایبوکا و موریتا قصد داشتند اولین رادیوی ترانزیستوری جیبی خود را روانه بازار کنند و به دنبال نامی جدید و مناسب برای شرکتشان می گشتند دیگر آمریکا کمتر از گذشته به نظرشان دشمن می رسید. لذا یکی از کلمات رایج در آن زمان در آمریکا یعنی Sonnyboy را با عبارت لاتین Sonus ترکیب کردند و از آن کلمه Sony را پدید آوردند.
نامگذاری جدید با یک اتفاق دیگر هم توأم بود و آن اینکه شرکت به تجارت با آمریکا متمایل شد. ایبوکا و موریتا دریافتند که در درازمدت مهمترین بازار آنها به ویژه در بخش ابداعات جدید ایالات متحده خواهد بود. آنها به این نتیجه رسیدند که هرکس بتواند در آنجا نفوذ کند می تواند در تمام دنیا فعالیت های خود را گسترش دهد.
اواخر دهه پنجاه بسیاری از شرکت های دیگر ژاپنی نیز به همین نتیجه رسیدند- به عنوان مثال تویوتا اولین خودروهای شخصی خویش را به آنسوی اقیانوس آرام فرستاد. با این حال شاید بتوان سونی را تنها شرکت ژاپنی دانست که حاضر شد تمام سیاست های خویش را مبتنی بر مقتضیات تجارت در ایالات متحده شکل دهد. موریتا با یادآوری آن سال ها می نویسد: «باید اعتراف کنم اوایل سعی می کردیم عبارت Made in Japan (ساخت ژاپن) را تا حد ممکن کوچک بر روی محصولاتمان چاپ کنیم.»
البته موضوع در اختیار گرفتن بازار آمریکا برای ژاپنی های نسبتاً تازه وارد بسیار مهمتر از اینها بود. موریتا اوایل هنگام سفر به نیویورک در هتل های ارزان قیمت اقامت می گزید و در رستوران های سلف سرویس غذا می خورد. بسیار اصرار داشت که یک شرکت ژاپنی واسطه آنها با مشتریان آمریکایی نباشد. او شرکت نمایندگی سونی در آمریکا را شخصاً تاسیس کرد و به خاطر وجود این شرکت زن و فرزندانش را به نیویورک آورد. یکسال تمام خانواده موریتا کوشیدند تا خود را با راه و رسم زندگی آمریکایی منطبق سازند، اما بعد بروز یک مرگ در خانواده، آنها را وادار به بازگشت به موطن خویش کرد. البته ۱۵ سال بعد در سال ۱۹۷۶ مجله نیوزویک در مورد موریتا نوشت: «او مردی بود که به تنهایی تصور جهانیان از تجار ژاپنی را تغییر داد.» به جز یوکو اونو، همسر جان لنون (خواننده معروف)، در آن زمان در غرب هیچ کس شهرت دو رئیس جوان سونی را نداشت.
ارتباط موریتا با غرب از همان آغاز وضعیتی پیچیده داشت. رویگردانی موریتا از غرب سال ۱۹۸۹ دوباره آغاز شد. او در آن سال با همراهی شینتارو ایشی هارا، سیاستمدار ملی گرا، کتابی را تحت عنوان «ژاپنی که می تواند نه بگوید» منتشر ساخت. به یکباره وی به یکی از مخالفان سرسخت غرب بدل شد: «ما در تجارت ده سال آینده را در نظر داریم، در حالی که آمریکایی ها تنها در مورد سود ده ماه آینده فکر می کنند.» مدیر سونی با این عبارت به مسخره شرکت های آمریکایی پرداخت. انتشار کتاب او عواقب زیادی در بر داشت. درست در همان زمان سونی با یک سرمایه گذاری فوق العاده کلان یکی از شرکت های اصلی هالیوود به نام کلمبیا پیکچرز را خرید و ترس از تفوق شرکت های ژاپنی را در آمریکا گسترد. این زمانی بود که ژاپن تحقیرهای زمان جنگ را خاتمه داد و موفقیت اقتصادی بلامنازع خویش را به رخ جهانیان کشید. سونی تجسم این موفقیت بود، موفقیتی که البته مدت زیادی به طول نینجامید.
طی دهه نود ژاپن دچار بحران عظیم شد. در این دوران پیری بر موریتا مستولی گشت و همزمان با آن تغییراتی نیز در نظراتش پدید آمد: «اگر سیستم اقتصادی ژاپن کمبودهای زیادی داشته باشد، قطعاً یکی از آنها هماهنگی کم با غرب است.» او این عبارت را در سال ۱۹۹۳ در مقاله ای در مجله «آتلانتیک مونثلی» نوشت. او به کشورش توصیه کرد تا همانند غرب ساعات کار پرسنل را بکاهد و به غرب هم توصیه کرد تا همانند ژاپن انضباط (دیسیپلین) و نظم در کار را افزایش دهد. چندی بعد موریتا دچار سکته قلبی شد و تا زمان مرگش یعنی سال ۱۹۹۹ هیچگاه از عوارض آن کاملاً رهایی نیافت. ایبوکا نیز که طی سال های آخر عمر خود سرگرم شیوه های درمان سنتی آسیایی بود، دو سال قبل از آن فوت کرده بود.
-
۲۶ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۳۵ بزرگان ایران امروز ۰ نظر
در زندگی نامه بابک فردوسی اینگونه آمده است که: بابک فردوسی در ۷ نوامبر سال ۱۹۷۹ در شهر فیلادلفیا در ایالت پنسیلوانیا آمریکا متولد شد. پدر بابک اهل ایران و مادرش بزرگ شدهٔ آمریکا است. خانواده بابک فردوسی پس تولد فرزندشان به منطقهٔ خلیج سن فرانسیسکو مهاجرت کردند. خانوادهٔ بابک بار دیگر در سال ۱۹۹۱ به توکیو نقل مکان کردند. درآنجا بابک در یک مدرسهٔ انگلیسی زبان تحصیل خود را در مقطع دبیرستان به پایان برد.
بابک پس از قبولی در مقطع دبیرستان در سال ۱۹۹۷ در دانشگاه واشینگتون ثبت نام کرد. او که از کودکی رویای رسیدن به بالاترین درجات رشتهٔ هوا و فضا را در سر می پروراند، موفق شد تا از دانشگاه واشینگتن در همین رشته فارغ التحصیل شود. بابک فردوسی در همان سال ها زیر نظر برندهٔ نوبل فیزیک، هانس جرج دهملت، به عنوان یکی از اعضای تیم تحقیقاتی فعالیت می نمود.
بابک فردوسی کیست؟
بابک فردوسی در سال ۲۰۰۱ در مؤسسه فناوری ماساچوست در رشتهٔ هوا و فضا ثبت نام نمود و در آنجا به گروه Lean Aerospace Initiative پیوست و تا سال ۲۰۰۳ در این گروه باقی ماند. بابک فردوسی پس از جدا شدن از گروه LAI، در سمت مهندس در آزمایشگاه پیشرانه جت در سازمان ناسا مشغول به فعالیت گردید و در پروژهٔ مریخ نورد کنجکاوی شرکت نمود. وی همچنین در پروژه کاوشگر کاسینی-هویگنس به عنوان یکی از اعضای آن پروژه فعالیت می کرد.
بابک فردوسی فارغ التحصیل دانشگاه واشنگتن و موسسه فن آوری پرآوازه ماساچوست (MIT) است. این موسسه متعلق به گروه معدودی از مهندسان نخبه می باشد که در دهه اخیر پروازهای فضایی ناسا را هدایت می کنند.
فرود موفقیت آمیز کاوش گر ناسا بر سیاره مریخ نه تنها این سازمان را به دستاوردی مهم در زمینه فن آوری رساند، بلکه چهره ای کاملاً جدید و غیرمتداول به ناسا بخشید و دانشمندان مسئول این پروژه را نیز تبدیل به ستارگان دنیای مدرن کرد.بابک فردوسی، مهندس پرواز ایرانی آمریکائی ناسا در جریان فرود آوردن کاوشگر ناسا به نام “کنجکاوی” (Curiosity) به مریخ توجه افراد زیادی را به خود جلب نمود. شهرت فردوسی نه تنها به دلیل سهیم بودن او در این موفقیت علمی، بلکه مدل موی غیرمتداولش بوده است. موهای بابک که در دو سمت سرش با طرح چند ستاره تراشیده شده با رگه های آبی و قرمز در وسط سرش، حدس زدن در مورد شغل او را برای کسی کمی سخت می کند.
بیشتر شهرت کارمندان ناسا تا به حال به خاطر تبهر در رشته تخصصی خود بوده و در دیگر زمینه ها، از جمله روابط اجتماعی بسیار ناتوان و یک بعدی. پس از پخش زنده فرود آوردن کاوشگر ناسا از مرکز کنترل ناسا، این تصویر کلیشه ای ناگهان تغییر کرد.
این بار تنها متخصصان و دانشمندان نبودند که به مناسبت این موفقیت در تاریخ بشر شادی کردند. حدود ۹۱۰ هزار کاربر اینترنتی خبرهای مربوط به “کنجکاوی” را در توئیتر دنبال می کنند، ۲۵۰ هزار نیز در فیس بوک به گروه طرفداران این مریخ نورد پیوسته اند.مشهور شدن بابک فردوسی نیز سریع و غافل گیرکننده بود. دنبال کنندگان بابک فردوسی در توئیتر در مدتی کوتاه از ۲۰۰ نفر به ۴۶ هزار نفر رسیدند. بابک فردوسی خودش از این استقبال وسیع در اینترنت تعجب کرده و در گفت و گویی با روزنامه لوس آنجلس تایمز می گوید:
“هیچ وقت فکر نمی کردم که مدل مو بتواند برای فضانوردی اینقدر مفید باشد. اما اینکه موهای من باعث این شد که جوانان تصور جذابتری نسبت به علم داشته باشند، مرا خوشحال می کند.”
موفقیت یک ایرانی در پروژه مهم سازمان فضایی ناسا علاوه بر جهانیان، ایرانیان را به وجد آورد و با یک جستجوی کوتاه در موتور های جستجو مشخص می شود که ایرانیان چقدر این خبر و این موفقیت علمی را پیگیری و همچنین به ایرانی بودن بابک فردوسی افتخار کرده اند.مصاحبه زیر با بابک فردوسی درباره مریخ نورد کنجکاوی و آنچه او امیدوار است روی سطح مریخ کشف کنند است. این مصاحبه در سال ۲۰۱۳ و در مجله ambassador منتشر شده است.
در ساعت ۱۰:۳۲ بعدازظهر روز ۵ آگوست هنگامی که مریخ نورد کنجکاوی بر سطح سیاره سرخ فرود آمد، آزمایشگاه پیشرانش جت ناسا (JPL ) پس از ۹ سال برنامه ریزی دقیق وسخت غرق در اشک شوق شد. همانطور که جهان شاهد نتیجه ی کار سخت دانشمندان و مهندسانی بود که سطح نورد را برای این سفر طولانی آماده کرده بودند، ما همچنین شروع سفر بلندپروازانه ترین اکتشاف ناسا در سیاره دیگر را تماشا کردیم. یکی از مهندسان، به طور خاص در طول پوشش خبری فرود کنجکاوی، به یک تصویر رسانه ای تبدیل شد: بابک فردوسی، با مدل موی عجیب خود، به چهره ی جوان و خوش قیافه این ماموریت در سراسر اینترنت تبدیل شد. بابک از این توجه ناگهانی شگفت زده شد ولی از این فرصت برای ایجاد علاقه به ماموریت کنجکاوی استفاده کرد. بابک، که در سال ۱۳۷۶ از دبیرستانی آمریکایی در ژاپن فارغ التحصیل شد، از آزمایشگاه پیشرانش جت درباره ی علاقه خود به اکتشافات فضایی و اهمیت مریخ می گوید.
چرا تصمیم گرفتید وارد رشته مهندسی هوافضا شوید؟
در ابتدا، مطمئن نبودم چه کاری می خواهم انجام دهم، هر چند من همیشه به علوم علاقه داشتم. وقتی در دبیرستان بودم، برنامه ریزی می کردم تا در دانشگاه فیزیک بخوانم. اما به محض آنکه فارغ التحصیل شدم، رهیاب مریخ Mars Pathfinder ( در سال ۱۳۷۶) در حال فرود در مریخ بود و تنها دیدن سطح نشینی به اندازه ی یک ماشین روی آن سیاره سرخ رنگ باعث شد که بخواهم کاری فوق العاده مثل آن انجام دهم. فقط به این فکر می کردم که افرادی روی آن دستگاه کار کرده اند، و در حال حاضر دستگاه در سیاره ی دیگری در حرکت است. اینطور بود که من مجذوب این رشته شدم.
چالش برانگیزترین جنبه ماموریت کنجکاوی چیست؟
در حال حاضر، ما خوش شانس هستیم که می توانیم این مقدار زمان را در طول کار برای هر مشکلی صرف کنیم، اگرچه مشکلات هنوز در حال افزایش هستند. چالش برانگیز ترین مرحله قبل از فرود، برنامه ریزی یک فرود خوب بود. اکنون که ما بر روی سطح مریخ هستیم، بزرگ ترین چالش تصمیم گیری برای مرحله بعد است. تیم علمی مشغول برنامه ریزی آنچه می خواهیم روی مریخ انجام دهیم و مناطق جالب برای اکتشاف است. آیا این مناطق ارزش تحقیقات بیشتر را دارند یا بهتر است ادامه داده و تلاش کنیم منطقه بزرگ تر با تنوع بیشتری را پیدا کنیم؟ این ها تصمیماتی هستند که فاکتورهای زیادی را شامل می شوند و کمتر انتخاب های مهندسی هستند.
بنابراین، قبل از فرود چه مناطقی را برای اکتشاف در ذهن داشتید؟
ما یک کمیته بزرگ انتخاب داشتیم که از اعضا جامعه علمی تشکیل شده بود و از اطلاعات سطح نورد ها و مدارگرد های قبلی استفاده می کردند ( ما در حال حاضر دو مدارگرد در مریخ داریم و البته در گذشته تعداد آنها بیشتر بود). با توجه به تمام داده هایی که در طول سال ها جمع آوری شده است، می توان گفت مناطقی وجود دارد که ممکن است نشانه ای از حضور آب های تاریخی داشته باشد. علاوه بر تصمیم گیری درباره ی مناطق جالب، ما همچنین باید مطمئن شویم تمام آن مناطق برای فرود امن هستند. برای مثال ما به زمان کافی برای باز شدن چتر نجات نیاز داشتیم تا سرعت فرود را کم کند، بنابراین نباید در منطقه مرتعی فرود می آمدیم. همچنین نیاز داشتیم اطمینان حاصل کنیم که سطح منطقه بسیار سنگلاخی یا پر از صخره و دهانه نباشد زیرا فرود روی یکی از این موارد می تواند مریخ نورد را واژگون کند.
مریخ نورد کنجکاوی در مریخ
آیا انتخاب محل فرود یک تصمیم پراسترس بود؟
ما برای رسیدن به این نتایج یک فرایند چند ساله داشتیم. این کار به طور اساسی به عهده دانشمندان است. آنها همه منافع ممکن را در نظر می گیرند، سپس بررسی می کنند که آیا از دیدگاه مهندسی امکان پذیر است یا خیر و پس از آن نتایج را به چند منطقه کاندید محدود می کنند. و هنگامی که ما مناطق را محدود می کنیم تقریبا مطمئنیم که این مناطق امن و جالب هستند.
انتظار می رود کنجکاوی برای چه مدت فعالیت کند؟
ما یک نوع “ضمانتنامه” دو ساله داریم، البته اگر کارمان را درست انجام داده و مطمئن باشیم همه چیز ایمن است و به قوانین و دستورالعمل هایی که برای عملیات ایجاد کرده ایم پایبند باشیم، امیدواریم که بیش از این زمان مثلا برای ۱۰ تا ۱۵ سال ماموریت به طول انجامد. خوشبختانه، هیچ بخشی از سطح نورد اگر از آن به خوبی مراقبت کنیم، قبل از این زمان مشکلی نخواهد داشت.
یک روز عادی شما در آزمایشگاه پیشرانش جت چگونه است؟
واقعا بستگی دارد. روزهایی هست که زمان من ضرورتا “در کنسول” یعنی جایی که ما سیگنال های سطح نورد را بررسی کرده و اطمینان حاصل می کنیم آنچه روز قبل برنامه ریزی کردیم به آن ارسال و با موفقیت اجرا شده است، سپری می شود. در روزهای دیگر، ما در بخش برنامه ریزی هستیم، یعنی تصمیم گیری برای آنچه می خواهیم انجام شود و اینکه چطور دستورات را سازمان دهی کنیم. در بعضی روزها، من روی پروژه های بلند مدت مانند بررسی مطالعات دمایی مریخ که از آنچه انتظار داشته ایم متفاوت بوده است، کار می کنم.
چه اتفاقی می افتد اگر قسمتی از سطح نورد با مشکل مواجه شود؟
برای اکثر قسمت ها، سطح نورد به گونه ای طراحی شده است که به خوبی از خود مراقبت کند. برای مثال، اگر در طول چند روز نتواند چیزی از زمین دریافت کند، با آنتن هایش شروع به جستجوی زمین در آسمان می کند و همچنین سطح نورد طوری برنامه ریزی شده است که در زمان های به خصوصی شروع به کار کند، بنابراین ما می دانیم برای حفظ انرژی چه زمان هایی سیگنال ارسال کنیم. اگر رایانه دارای مشکل باشد، باید رایانه ها را جایگزین کند ( ما یک رایانه اولیه و یک پشتیبان در سطح نشین داریم). اگر از نظر الکترونیکی مشکل وجود داشته باشد و یا سویچ ها کار نکنند، می تواند برد ها را تعویض کند تا سویچ ها روشن شوند. در شرایط ساده، سطح نورد می تواند از خود مراقبت کند و سپس به ما گزارش کند که با چه مشکلی مواجه شده است و تیم ما می تواند تصمیم بگیرد دستورات بیشتری برای تحقیقات بفرستد و یا اگر مشکل واضح است و ما از آن اطلاع داریم، می توانیم روی راه حل کار کنیم. ما باید تا حد ممکن مشکلات را پیش بینی کنیم زیرا بدیهی است که تا زمانی که سطح نورد روی مریخ است ما هیچ راهی برای دسترسی فیزیکی برای نگهداری از آن نداریم.
به نظر شما چه چیزی در ماموریت کنجکاوی قابل توجه است؟ چرا مریخ و چرا حالا؟
به طور کلی مریخ برای ما یک مکان بسیار جذاب است. و شما به عنوان یک دانشمند، هرگز نمی خواهید که فقط از یک نقطه اطلاعات داشته باشید. ما اکتشافات علمی بسیاری از زمین انجام داده ایم اما زمین فقط یک سیاره از ۸ سیاره است. البته مریخ از بعضی جهات بسیار شبیه به زمین است. فقط به تصاویری که از مریخ داریم نگاه کنید، شما را به یاد صحرای آریزونا می اندازد. از نقطه نظر کیهانی نیز، جاذبه در مریخ آنچنان با جاذبه زمین تفاوتی ندارد، همچنین مریخ در گذشته آب داشته است و در تابستان در طول روز درجه حرارت آن می تواند به سطح زمین برسد. بنابراین شباهت هایی با زمین وجود دارد اما بدیهی است ک مریخ اکنون یک مکان کاملا متفاوت از زمین است. بنابراین ما به آنجا می رویم نه فقط برای درک مریخ بلکه برای درک آنچه زمین را اینگونه منحصر بفرد کرده است. و اگر ممکن است مریخ در گذشته حیات داشته باشد، پس احتمال وجود حیات در جهان بزرگتر از آنچه تصور می کردیم است.
اخیرا تبلیغات زیادی درباره ی ماموریت های خصوصی به مریخ وجود داشته است. شما فکر می کنید این ماموریت ها عملی باشد؟ آیا شما حاضر هستید به این سفرها بروید؟
بله چند پروژه وجود دارد. پروژه “Inspiration Mars” که می خواهد ماموریتی ۵۰۰ روزه با یک پرواز کنارگذری از مریخ داشته باشد. و پروژه دیگری با نام “Mars One” که برای یک شرکت هلندی است و می خواهد یک کلنی در مریخ ایجاد کند. به نظر من هر دو اینها از نظر فنی امکان پذیر هستند اما آنها به روشنی رویکردهای متفاوتی در مراحل ابتدایی خود دارند. من خوش بین هستم و دوست دارم جاذبه های بیشتری در مریخ ببینم، حتی اگر این برنامه ها از طرف ناسا نباشند. اگر این شرکت ها می توانند ثابت کنند که تکنولوژی هایشان کار می کنند و به نحوی این ریسک را بپذیرند، این کار بسیار جذاب است. این یک رقابت نیست؛ همه ی ما می خواهیم مریخ به عنوان یک مقصد موفق عمل کند. من دوست دارم این موفقیت را ببینم اما به شخصه نمی خواهم در حال حاضر به آنجا بروم. من دوست دارم که بیش از حد در اطراف مردم باشم بنابراین برای من خیلی سخت خواهد بود که بقیه عمرم را با فقط ۴ نفر زندگی کنم. و من فکر می کنم این چیزی است که در پروژه کلنی مردم از آن اطلاع دارند، آنها این موضوع را روشن کرده اند که این یک سفر یک طرفه خواهد بود. من نمی توانم تصور کنم که چطور می توان در چنین پروژه ای پیشقدم شد. احتمالا هیجان انگیز است اما همچنین بسیار ترسناک خواهد بود.
چه چیزی خانواده شما را به ژاپن آورد؟
پدرم یک استاد است که در بخش مطالعات خارجی در دانشگاه توکیو مشغول به کار است. من نمی دانم چه چیزی باعث شد او برای این جایگاه درخواست دهد اما وقتی فرصت تدریس در ژاپن برای او ایجاد شد، فکر کرد این می تواند فرصتی مناسب برای پسرش باشد که در کشوری دیگر زندگی کند و فرهنگ جدیدی را تجربه کند. البته قرار بود فقط یک اقامت دو ساله باشد اما من هفت سال در آنجا بودم و از دبیرستان ASIJ(دبیرستان آمریکایی در ژاپن) فارغ التحصیل شدم. من از آن اقامت خوشحالم! زیرا معلم شیمی من در آن سال ها یکی از دلایلی است که من امروز در این جایگاه هستم.
توصیه شما به دانش آموزانی که می خواهند وارد این رشته شوند چیست؟
خودتان را مقید به انجام کارهای خاص نکنید. اگر شما نمی دانید به چه چیزی علاقه دارید اما از اکتشافات فضایی یا اینکه چطور اینگونه پروژه ها انجام می شوند لذت می برید، تصور نکنید که شما باید یک مهندس هوافضا یا یک فیزیکدان شوید. در آزمایشگاه پیشرانش جت، ما مهندسان هوافضا، مهندسان مکانیک و علوم کامپیوتر داریم. اما ما همچنین شیمیدان و زمین شناسانی داریم که روی یک پروژه با هم کار می کنیم، و تمرکزمان بر این است که چگونه مریخ را بهتر درک کنیم. اگر شما سرمایه ای را در اختیار مهندسان قرار دهید، ما آن را در طول یک روز خرج خواهیم کرد! بنابراین یکی دیگر از بخش های مهم ماموریت، سرمایه پروژه است و ما افرادی در بخش امور مالی و حسابداری داریم. همچنین وکلایی داریم تا اطمینان حاصل کنیم حق ثبت ایده های جدیدمان محفوظ است و نیز مطمئن شویم که از اطلاعات حساس پروژه محافظت می کنیم.
گروه دیگری که وجودشان بسیار مهم است تیم ارتباطی است. یکی از بزرگ ترین چالش هایی که ما با آن مواجه هستیم این است که چگونه می توان ایده ها و اکتشافات را به عموم افرادی که به این حوزه علاقه مند هستند ولی ضرورتا نیازی نیست گزارش های تخصصی مانند تاریخچه کربن از بعضی مکان های مریخ را بخوانند، منتقل کنیم. بنابراین تیم ارتباطی ما تشخیص می دهند که چطور داستان را به گونه ای منتقل کنند که هم آموزشی باشد و هم بیش از اندازه وارد بخش های تخصصی آن نشوند. بنابراین اگر شما از اکتشافات فضایی هیجان زده می شوید اما ریاضی درس مورد علاقه شما نیست و نوشتن را دوست دارید، گزینه های زیادی وجود دارد. شما حتی می توانید در تیم تولید فیلم یا تیم رسانه های اجتماعی ناسا کار کنید!
-
۲۳ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۳۱ بزرگان ایران امروز ۰ نظر
فیروز نادری در پنجم فروردین 1325 در شیراز به دنیا آمد. 4 سال بیشتر نداشت که پدر و مادرش از هم جدا شدند و او خاطره چندانی از مادرش به یاد ندارد. وی دوران کودکیش را در شیراز گذراند اما پس از پایان دوره ابتدایی به تهران نقل مکان کرده و مقطع دبیرستان را در پایتخت سپری کرد.
نادری دورهٔ کارشناسی خود را در رشته برق در دانشگاه ایالتی آیووا و کارشناسی ارشد و دکترای خود را در سالهای 1972 و 1976 در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به اتمام رساند. نکته جالب اینجاست که دقیقا در روز دفاع از پایان نامه دکترا دماغ ایشان می شکند:
ماجرا از این قرار بود که بعد از دانشگاه برای تماشای مسابقه بیسبال رفته بودم؛ یک دستم ساندویچ بود و دست دیگرم نوشیدنی که یکی از بازیکنان مشهور آن دوره به توپ ضربه زد که با برخود به دماغ من باعث شکستن آن شد
وی پس از پایان تحصیل به ایران بازگشت و ضمن گذراندن خدمت سربازی، مدتی در مرکز «سنجش از دور ایران» فعالیت کرد.
دکتر نادری در قریب به 37 سال فعالیت در ناسا وظایف مختلفی را بر عهده داشته است. او در سال 1979 به «آزمایشگاه پیشرانش جت ناسا» (JPL) پیوست و در این سالها در زمینههای مختلفی مثل مهندسی سامانهها، توسعهی فناوری، مدیریت برنامه و پروژهی سامانههای ارتباط ماهوارهای، رصدخانههای سنجش از دور زمین، رصدهای اخترفیزیکی و سامانههای سیارهای کار کرد.
وی بین سال های 2000 تا 2005 به سمت ریاست برنامه «اکتشاف مریخ» منصوب شد و در این مدت پرتاب موفقیت آمیز مدارگرد «ادیسه مریخ»، پرتاب کاوشگرهای مریخ نورد «روح» و «فرصت» و توسعه مدارگرد «شناسایی مریخ» را در کارنامه خود ثبت کرد. این موفقیت ها در شرایطی به دست آمد که پیش از ریاست دکتر نادری چندین مأموریت متوالی سازمان فضایی ناسا در پرتاب فضاپیما به سوی مریخ با شکست مواجه شده بود.
او در نامه استعفایش خطاب به کارمندان ناسا نوشته بود که وقتی ۳۶ سال پیش به ناسا آمده، فکر میکرده تا زمانی که به این کار علاقه داشته باشد در سازمان باقی میماند و به محض از بین رفتن علاقمندی آن را ترک میکند. ولی اکنون ۳۶ سال گذشته و نه تنها علاقهی او از بین نرفته، بلکه بیشتر هم شده است.
علایق و سرگرمی ها:
دکتر نادری درباره سرگرمی های خود می گوید:
من از بودن در کنار خانواده و بستگانم در کالیفرنیا بسیار لذت می برم. علاوه بر این به تماشای مسابقات ورزشی دانشگاه کالیفرینای جنوبی نیز علاقه دارم. معمولا برای مطالعه اخبار و سرزدن به سایت Kodoom.com از اینترنت استفاده می کنم. گاهی اوقات مسابقات باشگاه بسکتبال «لس آنجلس لیکرز» را نیز تماشا می کنم.
- جملات ماندگار:اکثر مردم فکر می کنند که ما کارکنان و مدیران ناسا از وجود بشقاب پرنده ها و موجودات فضایی اطلاع داریم اما به آن ها اطلاع نمی دهیم، در صورتی که این یک باور نادرست است.
- بسیاری فکر می کنند ناسا هرساله بودجه هنگفتنی را دریافت می کند، در صورتی که تنها 0.25% از بودجه فدرال آمریکا به ما می رسد.
- مشکلات علمی، فنی و مالی موانع سفر به مریخ هستند و با توجه به کاهش بودجه ناسا احتمالا تا سال 2050 این سفر محقق نمی شود.
جوایز و افتخارات:
- جایزهٔ درجه دو ویلیام راندولف لاولیس از جامعهٔ فضانوردی آمریکا (AAS) در سال 2010
- دریافت مدال افتخارِ جزیرهٔ اِلیس در سال 2005
- برندهٔ جایزهٔ لیبرال در سال 2004
- مدال رهبری برجستهٔ ناسا
- برنده بالاترین جایزه ناسا با عنوان مدال خدمت متمایز
سیارک نادری
در سال 2016 ناسا به پاس خدمات ارزنده دکتر نادری نام سیارک (5515) EL1 1989 که در منظومه شمسی قرار دارد، را به سیارک نادری تغییر داد.
اسکار 2017
پس از تصویب ممنوعیت ورود شهروندان ایران و شش کشور دیگر به آمریکا «اصغر فرهادی»کارگردان ایرانی نامزد جایزه اسکار در اعتراض به این ممنوعیت از سفر به آمریکا خودداری کرده و دکتر نادری و «انوشه انصاری» را به عنوان نمایندگان خود در این رویداد معرفی کرد.
در پایان این مراسم که با معرفی فیلم «فروشنده» فرهادی به عنوان برنده پایان یافت، سخنان اصغر فرهادی توسط انوشه انصاری خوانده شد.
برنامه های آینده
دکتر نادری قصد دارد تجربیاتی را که طی 37 فعالیت در آزمایشگاه پیشرانش جت ناسا به دست آورده در زمینههای دیگر به کار بگیرد. او میخواهد از این پس به استارتاپها کمک کرده و به راهنمایی جوانانی که ابتدای کار حرفهایشان هستند بپردازد.
-
۲۲ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۱ بزرگان ایران امروز ۰ نظر
«پیر (پییِر) مُراد امیدیار» در ۲۱ ژوئن ۱۹۶۷ در پاریس فرانسه متولد شد. پیشتر نامش پرویز بود که بعد از مهاجرت به آمریکا تغییرش داد. والدین ایرانی پیر برای تحصیل به فرانسه آمده بودند که آنجا با هم آشنا شده و ازدواج میکنند. مادرش «الٰهه میرجلالی امیدیار» یک زبانشناس مشهور و از استادان دانشگاه «سوربون» بود. پدرش جراح اورولوژی بود و با تلاش زیاد موفق شد در دانشگاه «جانز هاپکینز» ایالات متحده کار پیدا کند. به واسطهی کار پدر در ایالات متحده، پیر در کودکی به همراه خانواده به این کشور (ایالت مریلند) مهاجرت میکند.
علاقهاش به رایانه در دبیرستان «سنت اندرو»ی مریلند و در کلاس نهم شروع شد. اولین برنامهی رایانهایش را در ۱۴ سالگی و در کتابخانهی همین دبیرستان نوشت. سر کلاسهای مدرسه حاضر نمیشد و برای کار با رایانه به آزمایشگاه میرفت؛ بارها هم بهخاطر غیبت جریمه شد. مدیر مدرسه که علاقهی پیر به رایانه و برنامهنویسی را دید به جای مقابله با آن تصمیم گرفت در این مسیر هدایتش کند. او از پیر خواست برای کتابخانهی مدرسه برنامهای بنویسد که خودش کارتهای راهنمای کتابها را چاپ کند در عوض بابت کارش ساعتی ۶ دلار هم دستمزد بگیرد؛ هرچند مبلغ زیادی نمیشد ولی همین انگیزهای شد برای تلاش هدفمند در این زمینه. امیدیار بعد از دیپلم، تحصیلات دانشگاهی را در «تافتس» (Tufts) ماساچوست گذراند و در رشتهی علوم رایانه لیسانس گرفت.
دوران کارمندی و محک کارآفرینی
در دورهی لیسانس در یکی از شرکتهای زیرمجموعهی اپل به نام «کلریس» (Claris) مشغول شد و در آنجا برای کمک به برنامهنویسان مکینتاش اپل یک برنامهی مدیریت حافظه نوشت. آن برنامه را بهصورت آنلاین منتشر کرد و از کاربران خواست هر چقدر که میتوانند بابت نرمافزار بپردازند؛ ولی معدود وجوه دریافتی بهزحمت حتی هزینهی اجارهی صندوق پستیاش را تامین کرد.
پیر به همراه سه تن از دوستانش در ۱۹۹۱ یک شرکت نرمافزاری به نام Ink Development Corp در زمینهی Pen-Computing (رابط کاربری رایانه با استفاده از قلم استایلوس) تاسیس کرد. از دل آن، یک وبگاه تجارت الکترونیک به نام eShop بیرون آمد که بعدا خود شرکت هم به همین نام تغییر داده شد. Pen Computing در آن زمان یک فناوری جالبتوجه بود ولی این وبگاه eShop آنها بود که توجه شرکت مایکروسافت را به خود جلب کرد. مایکروسافت نهایتا این شرکت را در ۱۹۹۶ از امیدیار و شرکایش خرید.
راهاندازی eBay و شروع کارآفرینی
داستان شکلگیری وبگاه eBay بزرگترین حراجی آنلاین جهان به تابستان ۱۹۹۵ برمیگردد. پیر با «پالما وزلی» نامزد کرده بود؛ پالما کلکسیونر یک نوع بستهبندی آبنبات به نام Pez بود؛ او که میخواست مجموعهی خود را تا حد ممکن کامل کند از پیر کمک خواست.
امیدیار هم مثل هر تازهنامزد دیگر خیلی دوست داشت او را هیجانزده کند و خودی نشان بدهد یک صفحه در وبگاه شخصیاش درست کرد و اسمش را Auction Web (حراجی وب) گذاشت تا مردم از طریق آن کلکسیون خود را برای حراج عرضه کنند.
امیدیار: اصلا این طور نبود که برنامهریزی کرده باشم تا eBay را به یک تجارت بزرگ تبدیل کنم؛ وقتی این اتفاق خودش افتاد من فقط از آن بهدرستی استفاده کردم.
در کمال تعجب این صفحه با چنان استقبالی از سوی خریداران و فروشندگان مواجه شد که پیر مجبور شد برای حراجیاش یک وبگاه مستقل درست کند؛ همان موقع بود که اسم حراجی را به eBay تغییر داد. با دریافت هزینه بین ۲۵ سنت تا ۲ دلار برای قرار دادن هر آگهی حراج و درصد جزئی از هر فروش، توانست بهراحتی به درآمد خوبی از محلی که برای اجماع خریداران و فروشندگان درست کرده بود برسد.
«پیر امیدیار» در کنار «ریچاردبرنسون»
پیر میگوید: «هیچوقت فکر نمیکردم شرکتی راه بیندازم و روزی به موفقیت برسد. تنها انگیزهام این بود که روی فناوریهای هیجانانگیز کار کنم؛ بهعلاوه اصلا این طور نبود که برنامهریزی کرده باشم تا eBay را به یک تجارت بزرگ تبدیل کنم؛ وقتی این اتفاق خودش افتاد من فقط از آن بهدرستی استفاده کردم.»
امیدیار آن موقع در General Magic، یک شرکت تلفن اینترنتی زیرمجموعهی اپل کار میکرد. کمکم شرکت خودش را با همان نام eBay ثبت کرد و وقتی تعداد حراجیها زیاد شد General Magic را ترک کرد تا تماموقت روی شرکت خودش متمرکز شود. در ماه مه ۱۹۹۸ امیدیار به عنوان رئیس هیات مدیرهی eBay، «مگ ویتمن» (Meg Whitman) را برای مدیریت عامل شرکت انتخاب کرد. ایبی تحت هدایت ویتمن بهسرعت رشد کرد و به خدمات خود را به کشورهای مختلفی چون استرالیا، کانادا، آلمان، ژاپن و بریتانیا گسترش داد و حتی برای توسعهی بیشتر چند شرکت را به تملک خود در آورد.
«پیر امیدیار» در کنار همسرش
شرکتش تا آخر ۱۹۹۸ بیش از ۲٫۱ میلیون عضو داشت و از طریق آنها ۷۵۰ میلیون دلار درآمد کسب میکرد. این اعداد آنقدر وسوسهکننده بود که آمازون، غول تجارت الکترونیک هم به فکر تاسیس یک حراجی بیفتد. آمازون در ۱۹۹۹ حراجیاش را راه انداخت؛ کمی بعد وبگاههای کوچک دیگری هم برای این کار تاسیس شدند و حسابی کسبوکار را آشفته کردند. ایدهی حراجی آنلاین آنقدر گرفته بود که بسیاری از ناظران این صنعت پیشبینی میکردند این شیوه حراجی در آینده مدل غالب کسبوکار الکترونیک میشود. امیدیار در ژانویهی ۲۰۰۰ میلادی برای اولین بار به عضویت هیات مدیرهی یک شرکت دیگر در آمد. به او سمتی در شرکت ePeople پیشنهاد شد که یک فروشگاه آنلاین برای عرضهی پشتیبانی فنی بود.
علایق دیگر
پیر با درآمدی که بهدست آورده بود کمکم به فکر امور خیریه افتاد تا اینکه موسسهی Omidyar Network را برای این منظور تاسیس کرد. در کنار هدایت کسبوکار اصلی و موسسهی خیریهاش او که همیشه به دنیای خبرنگاری علاقهمند تصمیم گرفت بخت خود را در این زمینه هم محک بزند. روزنامهنگاری پژوهشی را خیلی دوست داشت و میخواست محلی برای جمع کردن و هدایت این روزنامهنگاران درست کند.
به سراغ «گلن گرینوالد»، گزارشگر سابق روزنامهی گاردین رفت. گرینوالد همان روزنامهنگاری است که اسناد محرمانهی آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) را «ادوارد اسنودن» (Edward Snowden) در اختیار داشت منتشر میکرد. در اوایل ۲۰۱۴ به همراه دو تن دیگر از خبرگان این حوزه وبگاهی با نام The Intercept راه انداخت که پشتیبانی مالی آن را امیدیار انجام میداد. هدف این مجموعه به گفتهی او ارایهی اخبار مستقل و آزاد است.
زندگی شخصی
پیر امیدیار که با «پالما وزلی» ازدواج کرده صاحب سه فرزند است. دارایی او طبق برآورد مجلهی فوربز تا سپتامبر ۲۰۱۶ بالغ بر ۸٫۱ میلیارد دلار است و با این دارایی ثروتمندترین ایرانی بهحساب میآید.
-
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۰۶ بزرگان ایران امروز ۰ نظر
زنده یاد دکتر محمود حسابی(1371 – 1281)
پدر و مادرش از مردم تفرش بودند. خانوادهء او به کارهای دولتی و سیاسی اشتغال داشتند و آثار خدمات آبادانی مانند قنات و مسجد از جد ایشان در تهران موجود است.محمود چهار ساله بود که پدربزرگش سفیر ایران در عراق شد و همراه خانواده اش به بغداد رفت. پس از دو سال توقف در آن شهر با خانواده به دمشق رفتند و سال بعد به بیروت منتقل شدند. تحصیلات ابتدایی را در هفت سالگی در مدرسه فرانسوی بیروت آغاز کرد و در آن جا با زبان فرانسه آشنا شد. تحصیلات متوسطه خود را در کالج امریکایی بیروت گذراند و در سال 1299 شمسی ایسانس ادبیات و علوم خود را از دانشگاه امریکایی بیروت گرفت. در 19 سالگی درجه ی مهندسی راه و ساختمان را از دانشکده ی مهندسی بیروت دریافت کرد و بخشی از برنامه آموزشی پزشکی دانشگاه بیروت را نیز گذراند.در 1303 پس از اخذ دانشنامه های ستاره شناسی و نجوم و زیست شناسی از دانشگاه امریکایی بیروت عازم فرانسه شد. در سال 1304 درجه ی مهندسی برق را از دانشکده ی برق ( اکول سوپریور دو الکتریسیته) و در 1305 مدرک تحصیلات معدن مدرسه ی عالی معدن پاریس را دریافت کرد. تحصیلات رسمی دکتر حسابی در سال 1306 با اخذ درجه ی دکترای فیزیک از دانشگاه سوربن فرانسه خاتمه یافت.
او در مدت تحصیل خود زبان های عربی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی را آموخته بود به طوری که می توانست از نوشته های علمی و فنی آنها به خوبی استفاده کند . در ضمن تحصیل رسمی در چند رشته ورزشی از جمله شنا موفقیتهایی کسب کرد.
آثار و خدمات :دکتر حسابی که در یک خانواده با فرهنگ ایرانی و مسلمان تربیت شده بود، با فرهنگ مغرب زمین نیز آشنا شد و توانست با شایستگی از امکانات موجود استفاده کند و خود را پرورش دهد و آن گاه توانایی های خود را در جهت سازندگی به کار گیرد. آثار و خدمات دکتر حسابی در عمر طولانی و مؤثرشان عبارت از تربیت مستقیم چند هزار مهندس، استاد و دبیر فیزیک، پایه گذاری چند نهاد علمی و فنی، تألیف و انتشار چندین کتاب و مقاله ی علمی.
سراسر زندگی دکتر محمود حسابی در جریان آموزش و پرورش کشور بود. او بیش از شصت سال به آموزش فیزیک اشتغال داشت. نکته سنجی ، واقع نگری ، ژرف نگری علمی و تعمق و تفکر علمی را در جامعه علمی ما پایه گذاری کرد. او به کار معلمی خود عشق می ورزید و هیچ گاه از جستجو و کاوش باز نمی ایستاد. دکتر حسابی در کلاسهای خود فقط مفاهیم علمی را انتقال نمی داد بلکه کوشش میکرد که در دانشجویان عشق و علاقه به علم آموزی و کاوشگری به وجود آید و مهارتهای لازم را کسب نمایند.
در سال 1366 در کنگره ی شصت سال فیزیک که به مناسبت بزرگداشت استاد برپا شد از خدمات ایشان به عنوان پدر فیزیک ایران قدردانی شد. از کارهای مهم او، نخستین نقشه برداری از راه ساحلی سراسری بندر های میان خلیج فارس، نخستین راه تهران به شمشک، ساختن نخستین رادیو در کشور، بنیانگذاری مؤسسه ی ژئوفیزیک، تأسیس سازمان انرژی اتمی، ایجاد نخستین دستگاه هواشناسی، پایه گذاری انجمن موسیقی ایران، عضویت در تأسیس فرهنگستان زبان ایران،تدوین قانون تأسیس دانشگاه، تشکیل مؤسسه استاندارد، پایه گذاری نخستین مدرسه ی عشایر در ایران در لرستان، پایه گذاری مرکز مخابرات اسد آباد، تاسیس نخستین مرکز مدرن تعقیب ماهواره در شیراز، نصب و راه اندازی نخستین دستگاه رادیولوژی در ایران، تاسیس نخستین بیمارستان خصوصی در تهران به نام بیمارستان گوهرشاد، تاسیس مرکز عدسی سازی در دانشکده علوم تهران و ایجاد نخستین رصدخانه ی جدید در ایران از کارهای اوست.
دکتر حسابی در سال 1310 انجمن فیزیک ایران را تشکیل داد و از همان زمان به عضویت انجمن فیزیک اروپا، امریکا فرانسه و آکادمی علوم نیویورک درآمد. در سال 1314 عضو پیوسته ی فرهنگستان ایران شد. در 1313 عضو شورای دانشگاه بود. علاوه بر این عضو شورای عالی فرهنگ، عضو انجمن اصطلاحات علمی، رئیس پژوهش فضای ایران در هنگام تشکیل آن و رئیس انجمن ژئوفیزیک ایران به هنگام تشکیل آن بود. در بسیاری از کنفرانس های علمی شرکت داشت و با بسیاری از نامداران جهان علم در ارتباط بود.
فعالیتهای سیاسی :دکتر حسابی علاوه بر فعالیتهای علمی و کارهای تحقیقاتی در امور سیاسی و اداری و قانونگذاری کشور نیر مؤثر بود. ایشان عضو هیأتی بود که از شرکت نفت انگلیس خلع ید کرد و نخستین رئیس هیأت مدیره و مدیر عامل شرکت ملی نفت ایرانشد. در سال 1330 به وزارت فرهنگ ایران در دولت مصدق منصوب شد. پس از آن به مجلس سنا راه یافت و تا سال 1342 در این سمت باقی ماند. او با طرح قرار داد ننگین کنسرسیوم و کاپیتولاسیون و نیز با عضویت دولت ایران در قرارداد سنتو در مجلس مخالفت کرد.
مهمترین دستاورد علمی :کتابهایی که دکتر حسابی تألیف کردهاند، دارای آخرین آگاهیهای علمی به دست آمده تا زمان تألیف هر کتاب است. از نظر نویسنده مهمترین کاری که در طول عمرش انجام داده است کاربر نظریهی بینهایت گسترده بودن ذرات است. خلاصه این نظریه آن است که هر ذره بیشتر در یک نقطه متراکم است، ولی مقدار اندکی از آن در تمام فضا گسترده است .
وی به سبب تلاشهای خستگی ناپذیر لقب پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران در کشور را کسب نمود.
ایشان همچنین به دریافت بالاترین نشان علمی فرانسه یعنی لژیون دونور مفتخر گردید.
او درسال 1990 به عنوان مرد اول علمی جهان برگزیده شد.
محمود حسابی در 12 شهریور سال 1371 هجری شمسی در بیمارستان دانشگاه ژنو درگذشت. آرامگاه وی در شهر تفرش قرار دارد.
درباره من
طبقه بندی موضوعی
- بزرگان ایران امروز (۱۲)
- بزرگان امروزجهان (۵)
- بزرگان ایران دیروز (۴)
- شرکتهای بزرگ دنیا (۴)
- نکته ها و قصه ها (۳۸)
- پیروزی و امید (۳)
- شرکتهای بزرگ ایران (۷)
- داستان عارفان دیروز و امروز (۳)
- موزه های خاص ایران (۶)
- خیرین بزرگ ایرانی (۱)
آخرين عناوين
آرشيو
- آبان ۱۳۹۸ (۲)
- مهر ۱۳۹۸ (۶۲)
- شهریور ۱۳۹۸ (۲۲)